چندینبهخیر خیر چه گردی به کوی ما؟
ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما / ای ماهروی! شرم نداری ز روی ما؟ نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی / با هر کسی
ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما / ای ماهروی! شرم نداری ز روی ما؟ نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی / با هر کسی
میگویند برای نوشتن باید از “جمله” آغاز کرد، و «جملهنویسی» قدم اول در مسیر نوشتن است. یعنی عملیکردن همان قانون یا حرف کلیشهای که: برای
رضا میگفت: “برای پیشرفت در هنر نویسندگی دو توصیه مهم و کلی وجود دارد که به قطع کارساز است: نخست اینکه تا میتوانیم باید نوشتههای
سعی میکنم لابهلای انجامدادنِ کارهای روزمره سری به کار محبوبم، خواندن و نوشتن، بزنم و ازش دور نیفتم. حتی اگر ماشینهای سربههوای توی خیابان با
ابر میبارد و من میشوم از یار جدا / چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟ ابر باران و من و یار ستاده
«من طاقت هجر تو ندارم / با تو چکنم به جز مدارا» ما از سنایی کم میخوانیم. ولی دیدید که شاعر قرن پنجمی چه عاشقانه
من دلباختهی شعر فارسیام. قدیمیهاشان را بیشتر دوست میدارم، پس بیشتر میخوانمشان. حافظ، سعدی، مولانا جای خود، من شیفتهی «صائبم». از میان نوسرایان تنها دلدادهی
کمتر روزی است که یادش نکنم. بهتر بنویسیمش رفیقفابریک من است. کنار دستم همیشه نشسته. ناز و نوازشش میکنم. میبوسمش. میخوانمش. مگر میشود عاشق رضا
اینجا به جز من و گربههای در خیابان، که مشغول چنگپراکنی و شیوناند، کسی بیدار نیست. از چهارشنبه تا حالا فقط چند ساعتی چشمهایم را