تصورات کلیشهای
۱ تصورات کلیشهای، یا همان استریوتایپها، تصوراتی سرسری و پیشپاافتادهاند. ولی بااینحال، پایهی بسیاری از اظهارنظرهایماناند. از گروهی، تصویری تار در ذهن داریم و، بر پایهی آن، دربارهی همهی افراد آن گروه، قضاوتی
راهی برای رهایی
آدمهای این دوره، بیش از آدمهای دورهای قبل، از وضع خودشان شاکیاند. آنها از سالها به انتظار نشستن برای درست شدن ساختار اجتماعی و اقتصادیشان کلافهاند. میخواهند، با کمک دانش و فن روز،
نوید
لابد تو هم مثل من بسیار شنیدهای که: «فلانی، استادی بیبدیل است.» یا اینکه «افسوس، فلانی رفت، دیگر کسی جایش را نمیگیرد.» ولی حقیقت اینست که همان عاملی که باعث شده تا آن
خود | نیکوکاری یا گندهدماغی؟
عیبی ندارد که آدم به قوموخویش خودش بیش از دیگران رسیدگی کند. برای خردسالانشان وقت بگذارد و ساعتها با آنها بازی کند. سالمندانشان را روی دو چشمانش بنشاند و یکریز قربانصدقهشان برود. اصلاً
دک | اندیشههای بیریشه
«هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش» (مولوی) نمیدانم از چه زمانی گلهای اندیشۀ ما پژمرده شده است. به آن پژمردگی که آفتی مهلک است؛ زیرا
ممنوعالقلم | مرزی میان اهالی یک سرزمین
در دورهی قاجار هر اهلقلمِ بداقبالِ جسوری که در این کشور خواست از روی اخلاص و راستی، برای بهتر شدنِ اوضاع این مردم و این سرزمین، چند خطی بنویسد یا با چوبهی دار
سنگستان | آیا بهواقع ما سالک مسیر سعادتیم؟
ما بیصبر و حوصلهایم و حق داریم. چون جوانیمان تا بهاین لحظه پایمال شده است و روشن نیست که بر سر تهماندهی آن چه خواهد آمد. ما هم مثل هر آدمی در هرجای
افیون | برای وقتگذرانی، همین
چنانچه از اینهمه مردمِ موجه و موقر که در کوچه و بازار، عاطل و باطل ولو و ویلانند، از اینهمه آدمِ علاف شیکپوش که کلافه و سردرگم در پیادهرو و مترو از مقابلمان
امید عبث | کدام دست این خاک را بر سر فرهنگمان ریخت؟
«تحصیلکردگان ایرانی، از بدکارترین مردمِ سدهی چهارده شمسی بودند. آنها … .» این چیزی است که تاریخ، در چند دههی آینده، علیه درسخواندههای این سالهای ایران خواهد نوشت. قضاوتی که بسیار درست به
هزار هنوز | ما از زبانبازی خستهایم به زبانپروری نیازمندیم
۱_ ما از زبانبازی خستهایم به زبانپروری نیازمندیم: هرازگاهی از خودم میپرسم که چرا اینقدر نویسندهی درستوحسابی و باسواد در کشورمان کم داریم؟ چرا پای مقالاتِ علمی و دانشگاهیمان به آن ور آب
ازجمله یادداشتهای من
- تصورات کلیشهای
- راهی برای رهایی
- نوید
- خود | نیکوکاری یا گندهدماغی؟
- دک | اندیشههای بیریشه
- ممنوعالقلم | مرزی میان اهالی یک سرزمین
- سنگستان | آیا بهواقع ما سالک مسیر سعادتیم؟
- افیون | برای وقتگذرانی، همین
- امید عبث | کدام دست این خاک را بر سر فرهنگمان ریخت؟
- هزار هنوز | ما از زبانبازی خستهایم به زبانپروری نیازمندیم
- ناسور | با چه چیز و با کدام مایه؟