هشتمین اعجوبه‌ی دنیا

[رونویسی از نوشته‌ی مهدی روشن‌ضمیر]

می‌خواهیم نوشتۀ ما چنان گیرا و شیوا باشد که در دل خواننده صدشور برانگیزد، ولی هزار افسوس که نمی‌توانیم! از آن همه آهوانِ گریزپا و دیرآشنای خیال و حقیقت که در پهن‌دشت خاطر به هر سو در تک‌وپوی‌اند یکی را نمی‌توانیم در بند بداریم و برخود ببالیم.
در حیرتم که دیگران با پس و پیش کردن بیست و چند حرف چگونه توانسته‌اند کاخ‌هایی از سخن بسازند که سر به آسمان بسازند و دل از عاصی و عامی برباید!
یکی داستان را چنین شیرین و دلنشین می‌نویسد که درد هستی را از یاد می‌برد و دیگری شعر را چنان زیبا می‌سراید که اشک شوق در دیده‌ها می‌گردد.
به راستی که بعضی از بیان‌ها سحر نیست؛ اعجاز است وگرنه چگونه ممکن است حال خود را از زبان دیگری بشنویم و خویشتن از بیان آن ناتوان باشیم؟! …
شاید دیگران راز هنرمندی را در دل نهفته و به ما نگفته‌اند و الّا ما هم شاعر و نقّاش می‌شدیم! ولی صد حیف که راز هنر نگفتنی است؛ با خواندن چند جلد (آیین نگارش) و (دستور نویسندگی) نمی‌توان به زیبایی سعدی نثر نوشت و به شوریدگی مولوی شعر گفت:
حسد چه می‌بری ای سست‌نظم بر حافظ
قبولِ خاطر و لطفِ سخن خداداد است
آری خوب گفتن و خوب نوشتن کار هر کس نیست. دانش‌آموزی که پدرش نامه می‌نگارد، کارمندی که برای رئیس اداره مینوتی تهیه می‌کند، اگر مدتی درس خوانده و ورزیده باشند ممکن است درست بنویسد، ولی خوب نمی‌نویسد؛ یعنی نوشتۀ آنان ارزش هنری ندارد و جاودان نمی‌ماند. نوشته‌ای را همچون گوهر گرانبها در صندوق سینه می‌نهیم و تا دم مرگ از یاد نمی‌بریم و نوشتۀ دیگر را به عطار سرگذر می‌دهیم که فلفل و زردچوبه ببندد! زین سخن تا آن سخن فرقی است ژرف …
سعدی و حافظ شدن یک موهبت الهی است؛ آتشی است که خدای توانا در نهاد بعضی‌ها افروخته است؛ ولی آتش را اگر دامن نزند سرانجام خاموش می‌شود.
شعلۀ شوق را با تمرین و ممارست دامن زنید تا دم به دم بالا گیرد و جهانی را روشن سازد.
این همه کتاب که می‌خوانیم و لذت می‌بریم، اگر ده درصد زادۀ قریحه و الهام باشد نود درصد ساخته و پرداختۀ کار و کوشش است. هنرمندان رنج‌ها برده و خون دل‌ها خورده‌اند تا یک اثر مؤثر به یادگار نهاده‌اند. همان حافظ شیرین‌زبان که قبول خاطر و لطف سخن را خداداد می‌داند جای دگر می‌فرماید:
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید!
شما دانش‌آموز عزیز اگر برای نوشتن قریحه‌ای در خود سراغ دارید بی‌درنگ به کار پردازید و برای سهل نوشتن سخت بکوشید. در فن نگارش کتاب‌ها پرداخته‌اند که شما خوانده‌اید و یا خواهید خواند، من در اینجا چند نکتۀ کلی را یادآور می‌شوم شاید روزی به کار آید و گرهی از مشکل بگشاید …
به نظر من نزدیک‌ترین راه برای نوشتن خواندن است. کتابی نیست که به یک‌بار خواندن نیرزد. داستان (موش و گربه) را که در کودکی خوانده‌اید یک‌بار دیگر به‌دقت مرور کنید. از تازگی‌های آن در شگفت خواهید بود؛ ولی از آنجا که نوشته‌ها بیشمار است بکوشید که بهترین آنها را برگزیند و برای این منظور از کسانی که زیاد می‌خوانند یاری بخواهید. کم بنویسید، زیاد بخوانید. کم خواندن و زیاد نوشتن اندک دانستن و پر گفتن است: آدمی را رسوا و مشت را وا می‌کند. همواره در بند کیفیت باشید نه کمیّت.
یک سطر خوب بهتر از یک کتاب بد است. اگر مطلبی ندارید همان به که ننویسید! معنی را بر لفظ مقدم بدارید؛ زیرا لفظ لباس معنی است: اگر دراز باشد بیهوده خواهد بود و اگر کوتاه باشد نارسا. آنگاه که معنی آماده شد، در زیبایی لفظ سخت کوشا باشید تا سخن گیرا و جا بیفتد …
در نوشتن هدفی را برگزینید و از روی نقشۀ معین و مرتب (پلان) رو به هدف گام بردارید تا نیازی نباشد که راه رفته را باز آیید و سخن نگفته را نابهنگام بگویید.
با ادب و فروتن باشید و هرگز زشت را و درشت ننویسید؛ عفت قلم را ولو در غزل سرودن و رمان نوشتن پیوسته مرعی بدارید و بدانید که درِ دل‌ها به روی بی‌ادبان قفل است.
گفتار خود را وحی منزل ندانید و خویشتن را هشتمین اعجوبۀ دنیا مشمارید. به‌یاد آرید که دیگران نیز مغز دارند و چه بسا که بهتر از من و شما می‌اندیشند …
از تقلید خشک بپرهیزید و گفتۀ دیگران را به خود مبندید. از تکرار فورمول‌های پیش‌پا افتاده نظیر «اگر اندکی در اطراف این موضوع تأمل و تعمق بکنیم» و یا «یکی از صفات پسندیده و عادات حمیده همانا سخاوت است …» خودداری کنید. آن‌ها که برای نخستین‌بار این سخنان را گفته‌اند مخترع بوده‌اند؛ اما اکنون کار تکرار به ابتذال کشیده شده است و بازار متاع از رونق افتاده …
گفتیم زیاد بخوانید، ولی خواندن کافی نیست. چشم و گوش خود را به کار اندازید و دور و بر را بدقت بنگرید. نگاه کردن و دیدن خود هنری است. هر روز از کنار هزاران دیدنی می‌گذریم و هیچ نمی‌بینیم ولی نیوتن از افتادن یک سیب به‌رزای پی می‌برد و هنرمند به یک نظر نکته‌ها در می‌یابد. آری دنیا پر از دیدنی و نوشتنی است به شرطی که چشممان بینا و گوشمان شنوا باشد.
یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است!
شاید تا حال ریگی به کفش‌تان رفته و یا بادی کلاه‌تان را برده است. این پیش‌آمدها به نظر من و شما بس ناچیز است، ولی (حجازی) از اوّلی و (دیکنس) از دومی شاهکاری پدید آورده است! حیف از دیده داشتن و ندیدن …
یک عمر خورده و خوابیده‌ایم، بیایید یک دم دنیا را تماشا کنیم! به آسمان پرستاره نظر افکنیم؛ به خورشیدی که در حال فرو رفتن و یا بر آمدن است، بنگریم! در چهره‌ها دقیق شویم؛ به‌زندگی خود و دیگران بیندیشیم یک‌دنیا مطلب درخواهیم یافت.
نگریستن و دیدن و در خود فرو رفتن، خواندن و از اندیشۀ دیگران بهره‌مند شدن؛ این است راه نوشتن به شرطی که شوری در سر و شرری در دل باشد.
اگر خوب نوشتن آموختنی نیست، باری درست نوشتن را بیاموزیم.


* عنوان “هشتمین اعجوبه‌ی دنیا” را از میان عبارت‌های همین نوشته گزیدم، آن‌جا که روشن‌ضمیر گفته بود: “گفتار خود را وحی منزل ندانید و خویشتن را هشتمین اعجوبۀ دنیا مشمارید.”

                                     

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *