گنجینه‌ی نامتناهی | چیستی زبان و زبان‌شناسی

“زبان‌شناسیْ مطالعه‌ی علمیِ زبان است.”
(بیش‌ترِ زبان‌شناسان)

زبان‌شناسی را در یک جمله تعریف کرده‌اند‌. با تک‌جمله‌ای کوتاه. با دو کلمه‌ی ساده‌؛ “مطالعه‌ی علمی” و “زبان”. انگاری زبان‌شناسان نخواسته‌اند تعریفِ آغازینِ کتاب‌شان را کمی پیچیده‌ کنند. ولی ما، دوستدارانِ زبان‌شناسی که مخاطبانِ اصلی این کتاب‌هاییم، تا معنای همین دو کلمه‌ی ساده را ندانیم، از این تعریفِ بی‌پیرایه چیزی دستگیرمان نمی‌شود. ما تا ندانیم زبان چه است و مشخّصه‌اش چیست و حدّومرزش تا کجاست، نمی‌توانیم درباره‌‌‌اش مطالعه‌ی علمی کنیم. چنان‌که، تا ندانیم مطالعه‌ی علمی چیست و در راهش چه گام‌هایی و با چه ترتیبی برداریم، شدنی نیست که آن را به‌ سامان برسانیم. پس روشن است که دانستنِ معنایِ این دو کلمه، در مسیرِ شناختِ بهتر زبان‌شناسی یاری‌گرمان خواهد بود. ازاین‌رو، نخست، برمی‌رسیم که مطالعه‌ی علمی چیست و چگونه انجامش دهیم. پس از آن، تعریفی برای خودِ زبان می‌جوییم.


۱- مطالعه‌ی علمی چیست و چگونه انجامش دهیم؟

بررسیِ روش‌مندِ یک مسئله را مطالعه‌ی علمی نامیده‌اند. پژوهشی ساختاریافته و قاعده‌مند. ما در فرایند این پژوهش، یک‌به‌یک، گام‌هایی برمی‌داریم. این گام‌ها ترتیبی خاص دارند. پژوهشگران آن‌ها را به همین نظم و ترتیب در جریانِ تکاملِ پژوهش‌هاشان به‌صورتِ تجربی کشف کرده‌اند. اگرچه اختلافی اندک در شمارش‌شان دارند. بعضی با ادغامِ برخی گام‌ها از تعدادشان کاسته‌اند و بعضی چند گام به آن‌‌ها افزوده‌اند. ولی به‌طورِ کلی، برای هر مطالعه‌ی علمی بایستی پنج گام برداریم.

گام نخست: مسئله‌یابی

در گام نخست، ما باید به هنگام روبه‌روشدن با یک پدیده‌، با درکِ یک ماجرا و اتفاق، با طرح یک مسئله و پرسش ذهن‌مان را به چالش بکشیم. پرسشی که ذهن‌مان را به بررسی دقیقِ مسئله و یافتنِ پاسخِ آن فرابخواند. گفتنی‌ است که منظورمان از روبه‌روشدن با یک پدیده، فقط دیدن آن نیست؛ بلکه هرنوع احساس و دریافتِ انسانی نسبت به آن است. بنابراین، ما برای برداشتن این گام باید همه‌ی حواس‌مان را به کار بگیریم. باید آن‌قدر ببینیم، بشنویم، بچشیم، ببوییم و لمس کنیم تا مسئله‌دار شویم.

“سؤال نداشتن، نشانِ دریافت نداشتن است.”

گام دوم: گِردآوری دریافت‌ها

در این گام، مشاهدات و دریافت‌هامان را گِردآوری می‌کنیم و تمامی‌شان را به فهرست در می‌آوریم. همچنین، بایستی از مشاهدات و دریافت‌های دیگران آگاه باشیم و آن‌ها را هم به سیاهه‌مان بیفزاییم. باید در منابع جست‌وجو کنیم آیا کسی از پیشینیان، مسئله‌ی امروز ما را داشته‌‌. چنانچه نتیجه مثبت بود، آیا پاسخی به مسئله داده‌. آن پاسخ را در کدام کتاب، مقاله، فیلم و … می‌توانیم بیابیم. نکته‌ی مهم آنکه، ما در این گام، بدون “خشک‌اندیشی”، “پیش‌داوری” و “جانب‌داری” تنها تمامیِ داده‌ها را گِردآوری می‌کنیم و در فهرست‌مان می‌گنجانیم.

“پیشینه‌ی مطالعاتی چون شانه‌های غولی‌اند که کشفِ حقیقت را برای‌مان آسان‌‌تر می‌کنند.”

گام سوم: ارائه‌ی فرضیه

در مطالعه‌ی علمی، گِردآوریِ داده‌ها و فهرست‌سازی به‌تنهایی کافی نیست. سروسامان دادنِ به آن‌ها و رسیدنِ به پاسخِ اولیه، از کارهای بسیار ضروری است که در این گام انجامش می‌دهیم. نامِ این پاسخِ احتمالی را «فرضیه» می‌گذاریم.

گفته‌اند فرضیه‌‌هایِ خوب:

  • آزمایش‌شدنی‌اند، به گونه‌ای که می‌توان (با روش‌های علمی و تجربی) عیارشان را سنجید؛
  • فراگیرند و از دلِ همه‌ی داده‌ها‌مان بیرون می‌آیند؛
  • منسجم‌اند و از آن‌ها دوگانگی و ناسازی نمی‌شنویم؛
  • محدودند و از کلّی‌گویی می‌پرهیزند؛
  • روشن‌اند و از مفاهیم مبهم بهره نمی‌برند.

گام چهارم: آزمایشِ فرضیه

در این گام، فرضیه‌‌مان را چند بار می‌آزماییم.

اهل فن گفته‌اند: “چگونگیِ دست‌یابی به یک فرضیه اهمیّتی آن‌چنان ندارد؛ آنچه اهمیت دارد آزمایشِ دقیقِ فرضیه‌ها در برابرِ داده‌هاست.”

همه‌ی این آزمایش‌ها برای روشن ساختنِ این‌ است که آیا شواهدی کافی در داده‌هامان داریم که درستیِ فرضیه‌‌مان را نشان دهد یا نه.

گام پنجم: نتیجه (پی‌آیند)

در گام پاپانی، خود آزمایش‌های انجام‌شده را ارزیابی می‌کنیم. پی‌آیندِ همه‌ی آزمایش‌هامان باید یک چیز را ثابت کند: “فرضیه‌ای که ارائه‌ داده‌ایم درست بوده”. اما چنانچه _ همه یا بیشترِ _ آزمایش‌هامان نشان دهد که فرضیه‌مان نادرست بوده، باید دو گام برگردیم و فرضیه‌ای نو ارائه دهیم.


۲- زبان چیست؟

بسیار گفته‌اند و شنیده‌ایم که زبانْ ابزاری‌ است برایِ برپاییِ ارتباط میانِ انسان‌ها. اما این گفته، بیش‌ از آنکه تعریفی برای زبان باشد و چیستی آن را روشن سازد، کارکرد آن را بیان می‌کند. اگرچه این کارکرد، برجسته‌ترین رسالتِ زبان ا‌ست و تا کنون چیزی به سنگینیِ آن، بر دوشِ زبان‌ نگذاشته‌اند. باوجوداین، نمی‌توانیم کارکردِ ابزاری را تعریفی دقیق از خودِ آن ابزار بدانیم. ازاین‌رو، بهتر است دل از این تعریف برکنیم و به دنبال تعریفی دیگر برای زبان باشیم.

بعضی زبان‌شناسانِ معاصر، از زاویه‌ای دیگر به این کارکرد نگریسته‌اند و از درون آن تعریفی تازه‌ برای زبان آورده‌اند. آن‌ها در تعریف زبان، از یکایِ اندازه‌گیریِ ارتباطِ زبانی، «جمله»، کمک گرفته‌اند. آن‌ها بیان می‌کنند آنچه باعث می‌شود زیربخش‌های یک جمله، _ یعنی گروه‌ها، واژه‌ها، تکواژها و واج‌ها _ به‌درستی در کنار هم بنشینند، قواعدی معیّن به نامِ “دستور زبان” است. ما با دستور زبان قادریم از کلماتی متناهی، که همه‌شان را در فرهنگ‌ها گرد آورده‌اند، جملاتی نامتناهی بسازیم و با دیگران از گذشته تا امروز و آینده سخن بگوییم و ارتباط بگیریم. پس اکنون، با در نظر گرفتن این سه نکته، در تعریف زبان می‌توان گفت: «زبانْ گنجینه‌ای نامتناهی از جملات است که با به کار بستنِ دستوراتی مشخّص بر روی کلماتی محدود و متناهی زاده می‌شوند.»