آیین فرهیختگی

کسی که غرق در یک دانش است و از دانش‌های دیگر ناآگاه، ناخدایی است که به جای راندن کشتی در اقیانوسی بزرگ، آن را به دست خویش در کنار جزیره‌ای متروک به گِل نشانده است.

باید افزون بر آموختن دانشی تخصصی، به دنبال پرورش ذهن و گسترش حوزۀ دانش‌مان‌ باشیم. سراغ علومی را بگیریم که اگرچه برای‌مان نان و آب ندارد ولی از دردهای جانی‌مان می‌کاهد و به فرهنگ‌‌‌ عمومی‌مان می‌افزاید.

هیچ اهل علمی با خواندن و نوشتن در حوزۀ دانشی خود، فرهیخته محسوب نمی‌شود، چنان‌که هیچ کارگرِ روزمزدی با بیل زدن و هیچ کاسبی با چرتکه انداختن فرهیخته و فرهنگی قلمداد نمی‌شود.

“فرهیخته” کسی است که اندوختگاه و انبان ذهنی‌اش افزون بر دانشی تخصصی، سرشار از علومی است که پیوندی لطیف با دانش‌ اصلی و تخصصی او دارند، هم‌چون گل‌برگ‌های گلی که حلقۀ نخستین‌شان را عاشقانه احاطه کرده‌اند.

“به‌حتم روشن است که مقصودم، نفی تخصص و تخصص‌گرایی نیست.” کسی که با یک مشت آگاهی‌های سطحی، بی‌هیچ ‌پیوندی به دانشی تخصصی، می‌خواهد برای خود طمطراق و دستگاهی در جامعه بسازد باید بداند که این خانه از پای بست ویرانست و در بند نقش ایوان بودن به تنهایی برای بقای آن خانه کافی نیست.

گسترش چنین رفتاری در جامعه به این سبب است که ما حاضر نیستیم بپذیریم که دانسته‌های ما نسبت به دانش‌های موجود در جهان، بسیار ناچیز است و با این دامنۀ گسترده و عظیمی که برای دانش‌ها‌ است ما حتی توانایی احصا و شمارۀ آن‌ها را نداریم تا چه برسد به احاطه و اشراف کامل به آن‌ها.

بدین روی پس “ما حق داریم که نسبت به بسیاری از دانش‌ها، نادان باشیم” و نادان باقی بمانیم و کسی را هم به خاطر ندانستن‌شان هرگز ملامت نکنیم. نادانی‌یی که هوشیارانه است. ما وقتی برای فراگرفتن همۀ دانش‌ها نداریم، پس به ناچار از آن میان یکی را به عنوان تخصص و تعدادی دیگر را که همسو با آن دانش تخصصی‌ است با ظرافت و دقت کامل و بدون هیچ‌گونه شتاب‌زدگی‌یی انتخاب کنیم.

باری “نادانی حساب شده بهتر از دانایی شتاب‌زده است.” چه بسیار دانشی که با شتاب‌زدگی انتخابش کرده‌ایم و وقت زیادی صرف یادگیری‌اش کرده‌ایم ولی هیچگاه برای احدی بهره‌ای در پی نداشت.

و پس از انتخاب درست از میان دانش‌ها، باید تلاش کنیم که همه چیز را در حوزۀ دانش تخصصی‌مان تا آن‌جا که ممکن است بدانیم و در کنارش با دانش‌های مرتبط با آن، به‌خوبی آشنا شویم.

یادمان باشد ما حق نداریم که در مسیر آموختن‌مان سستی کنیم و ضعیف و بی‌اراده و تنبل باشیم. شاید تنبلی‌مان به این خاطر است که باورم داریم فقط در دوران تحصیلات، یعنی آن زمانی که جبر استاد و جور مدارس بر سرمان سایه انداخته بود می‌توانستیم دانش یا مهارتی را کسب کنیم و اکنون که وضع حمل کرده‌ایم و از تحصیل فارغ شده‌ایم و آن سایه‌های شوم از سرمان برداشته شده است، دیگر کار از کار گذشته و ما توانی برای رشد و ترقی فرهنگی نداریم.

ولی یک بار صادقانه به خودمان پاسخ این پرسش را بدهیم که چه مقدار از دانش و فرهنگ‌ امروزمان را از آن دوران‌ به یادگار داریم و چه مقدار را پس از آن از طریق مطالعات شخصی‌مان به‌دست آورده‌ایم؟ به‌حتم خواهیم گفت که آن آموزش‌ها با شیوه‌ای‌ که در آن، هیچ‌گونه کشش، انعطاف و آزادی‌یی نبود، جز این‌که ما را احمق‌تر کند هیچ خاصیت دیگری نداشت!

چند پیشنهاد:

  • باید فن و دانش مورد‌علاقه‌‌مان را خودمان انتخاب کنیم! یک؛
  • باید برای آموختنش از اساتید ماهر آن فن با هر گونه فکر، اندیشه‌، سلیقه و باوری استفاده کنیم، دو؛
  • باید کتاب‌های خواندنی و مفید آن حوزۀ دانشی را عمیق مطالعه کنیم، ساعت‌ها در موردشان آزادانه بیندیشیم و آن‌ها را نقادانه بررسی کنیم، سه؛
  • باید از دیدار با دیگر دانش‌های قوم‌وخویش با دانش تخصصی‌مان غافل نباشیم، چهار؛
    تا در طول زمان شود آن‌چه باید بشود.
به اشتراک‌گذاری یادداشت
پیشنهاد مطالعه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *