هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
باد میپیمایم و بر باد عمری میدهم
ورنه بر خاکِ درِ تو ره کجا یابد صبا؟
چون ندارم همدمی، با باد میگویم سخن
چون نیابم مرهمی، از باد میجویم شفا
آتشِ دل چون نمیگردد به آب دیده کم
میدمم بادی بر آتش، تا بَتَر سوزد مرا
تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم
وارَهَم زین تنگنای محنتآباد بلا
مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن
سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا
خود ندارد بیرخ تو زندگانی قیمتی
زندگانی بیرخ تو مرگ باشد با عنا
(عراقی)
پ.ن:
ترکیب «وارَهَم زین تنگنای محنتآباد بلا» از آنگونه ترکیباتیست که بعدها اخوان به مثلش ترکیبات زیبای زیادی ساخته. کسی چه میداند، شاید اخوان جانم همینها را دیده و در کارش از آنها الهام گرفته. چرا که وقتی شعر، داستان و یا هر نوشتهای دیگر را میخوانیم ناخودآگاه کلماتی از لای متن رها میشوند و در کنج ذهنمان جا خوش میکنند. بعدها که دست به قلم میبریم و مشغول نوشتن میشویم دوباره سروکلهشان در ذهن و زبانمان پیدا میشود و بِهِمان میگویند: آقا! لطفاً باز بسپارم به دست سرودها، شعرها، باز بنشانم میان قصهها.