ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما / ای ماهروی! شرم نداری ز روی ما؟
نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی / با هر کسی همی گله کردی ز خوی ما
جستی و یافتی دگری بر مراد دل / رستی ز خوی ناخوش و از گفتگوی ما
اکنون به جوی اوست روان آب عاشقی / آن روز شد که آب گذشتی به جوی ما
گویند سردتر بود آب از سبوی نو / گرم است آب ما که کهن شد سبوی ما
اکنون یکی به کام دل خویش یافتی / چندینبهخیر خیر چه گردی به کوی ما؟
(منوچهری دامغانی)