تصویرسازی خاقانی در وداع

ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا / چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟

ابر باران و من و یار ستاده به وداع / من جدا گریه‌کنان، ابر جدا، یار جدا

سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز / بلبل روی‌سیه مانده ز گلزار جدا

ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی / چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا

دیده از بهر تو خونبار شد ای مردمِ چشم / مردمی کن مشو از دیدهٔ خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این / مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا

دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت / زود برگیر و بکن رخنهٔ دیوار جدا

می‌دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست / پیش از آن خواهی، بستان و نگهدار جدا

حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی / گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا