۱
تصورات کلیشهای، یا همان استریوتایپها، تصوراتی سرسری و پیشپاافتادهاند. ولی بااینحال، پایهی بسیاری از اظهارنظرهایماناند. از گروهی، تصویری تار در ذهن داریم و، بر پایهی آن، دربارهی همهی افراد آن گروه، قضاوتی یکسان میکنیم و میگوییم: همهی مردها … ، همهی زنها … ، کشورهای شرقی … ، کشورهای غربی … ، نسل کنونی … ، نسل گذشته … .
۲
تصورات کلیشهای با جامعه بدهوبستان دارند. از یک سو، از جامعه اثر میپذیرند و بهفراخور فرهنگ هر جامعه، بهلحاظ ارزشها، معیارها، و چارچوبهای آن، سروشکلی خاص به خود میگیرند. و از سویی دیگر، بر جامعه اثر میگذارند. پیوند بخشهای گوناگون هر جامعه و، در نتیجه، پیوستگی و گسست روابط اجتماعی، تاحدودی زیاد، به همین تصورات کلیشهای بند است.
۳
تصورات کلیشهای، از ارتباط انسان با دیگر انسانها؛ از مشاهدات، مسموعات، تبلیغات؛ از همهی چیزهایی که انسان با آن به نحوی در ارتباط بوده است، پدید میآیند. ارتباطاتی که انسان آنها را بهطور مستقیم و بلاواسطه تجربه کرده و یا باواسطه و غیرمستقیم. تمامی چشیدهها و شنیدههای انسان، در پدیدآمدن تصور کلیشهای اثرگذارند.
گفتنی است: عوامل پدیدآور تصورات کلیشهای، در دورههای نخست زندگی، مانند کودکی و نوجوانی، اثری بیشتر از خود بهجای میگذارند. دوران نخست زندگی، دوران فرهنگپذیری انسان، دوران اجتماعیشدن او است. ذهن انسان، هرگونه انگارهای را، در این دوران، پذیرا است. در حالی که در دورههای بعد، هنگامی که انسان ساختمان فکریاش را محکم کرد و دیوارش را بالا برد، دیگر به هر باوری اجازهی ورود نمیدهد؛ بهویژه اگر با اندیشههای سابقاش چند درجهای زاویه داشته باشد.
دربارهی سهم هر یک از این عوامل دخیل در پیدایش تصورات کلیشهای، حدسهایی زدهاند. ولی برای روشن شدن اندازهی دقیق آن، بایستی آنها را، در هر تصور کلیشهای، جداگانه، پژوهید و بررسید. اما بهطور کلی، کلیشههای مرسوم در جامعه، بیش از همه چیز، برآیند جریانات فکری و فرهنگی آن جامعهاند.
۴
آیا تصورات کلیشهای نشاندهندهی واقعاند یا، با توجه به اسباب پیدایششان، نمیتوان واقعنمایی را از آنها انتظار داشت؟
به نظر برخی جامعهشناسان، مانند پروترو، وحدت اندیشه دربارهی یک چیز، نشانگر واقعیت داشتن آن چیز است.
ولی، به دلایل متعدد، مجرد وحدتتصور، نمیتواند نشانهی واقعنما بودن باشد. نخست آنکه قضاوتهای صادره بر پایهی تصورات کلیشهای جزئیاند. آنها قضاوتهایی همهجانبه و فراگیر نیستند. یعنی میشود دربارهی یک چیز دو تصور متفاوت داشت که هر دو راست و درستاند. دیگر آنکه ممکن است همهی کسانی که به چنین تصوری واحد رسیدهاند از جایی واحد انگیخته شده باشند، در نتیجه، نمیتوان به بیطرفیشان حکم کرد.
برای همین است که درستی یا نادرستی تصورات کلیشهای را بهدشواری میتوان ثابت کرد. از این رو، دیدگاههای متفاوتی دربارهی آن به وجود آمده. بهتر آن است که، به دور از هرگونه داوری عجولانه، نخست هر تصور کلیشهای را بهطور کامل بشناسیم؛ پس از آن، سبب پیدایشاش را جویا شویم؛ سپس از واقعنما بودن یا نبودن آن حرف بزنیم.
۵
تصورات کلیشهای بر تسری دادن و نتیجهی کلی گرفتن تکیه دارند، همان چیزی که بارزترین شاخصهی اندیشهی بشری است. بشر، همواره و در همهجا، مایل به نتیجهی کلی گرفتن بوده است. در نتیجه، علوم اجتماعی نمیتواند ریشهی آن را در ذهن انسان بخشکاند. تنها کاری که میتواند در برابر آن انجام دهد آن است که ذهنها را به راههای روشنتری رهنما باشد. شایسته است انسانها در درستی تصورات خود تردید داشته باشند، همهی افراد یک گروه و جامعه را همسان ندانند، زیراکه هر فردی متفاوت با دیگری است و نمیتوان همه را با یک چوب راند.
۶
تصورات کلیشهای، مانند هر پدیدهی اجتماعی دیگر، بیثبات و تغییرپذیرند. برخی معتقدند که آنها به سرعت و گروهی دیگر باور دارند که آنها سنگیاند و به کندی تغییر مییابند. به نظر میرسد تصورات کلیشهای در برابر عوامل برانگیزانندهی خارج از ذهن، آنچنان که گمان میرود، ثبات و استحکام ندارند.
عوامل برانگیزانندهی خارجی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ فردی و کلی: عوامل فردی آنهاییاند که با فرد بهطور مستقیم در ارتباطاند. اما عوامل کلی دربرگیرندهی تمامی جریانات و رخدادهای جاری درجامعهاند.
باور بسیاری از جامعهشناسان این است که هر پدیدهی اجتماعی، بهویژه پدیدههایی چون تصورات کلیشهای که، از یک سو، با روان و، از سوی دیگر، با ساختارهای اجتماعی در ارتباطاند، برآیند هر دو دسته از عواملاند. آنها معتقدند هر پدیده زادهی چند علت است و یک علت به تنهایی نمیتواند زایندهی تصورات کلیشهای باشد.