سنگستان | آیا به‌واقع ما سالک مسیر سعادتیم؟

ما بی‌صبر و حوصله‌ایم و حق داریم. چون جوانی‌مان تا به‌این لحظه پایمال شده است و روشن نیست که بر سر ته‌مانده‌ی آن چه خواهد آمد. ما هم مثل هر آدمی در هرجای این دنیا، حق داریم طلب کنیم که سرزمینی مترقی و معمور داشته باشیم؛ حق داریم طلب کنیم که مرام و منظوری در حیات‌مان باشد. کاری کنیم. کنشی پایه بگذاریم. چیزهایی که تاکنون چون محنتی ملال‌انگیز جگرمان را می‌خراشد. عده‌ای از ما هیچ‌کاره و گوشه‌گیر و راکد شده‌اند و عده‌ای دیگر آتش‌مزاج و بدعنق و تندخو. به هر وضعیت چرخ روزگار به وفق مراد هیچ‌یک از ما مردم این سرزمین نمی‌گذرد.

در این گیرودار روشنفکرانی هستند که از روی کم‌لطفی یا ناآگاهی به دادباختگی ما مردم حکم می‌بُرند. این‌ها در کیفرخواست‌شان اظهار می‌کنند که هرچه بر سر ما گذشته است و می‌گذرد از خودماست؛ ما مردمی هرزه‌کار و ضال و فاجریم؛ ما مردمی هیز و سیه‌کار و آن‌کاره‌ایم؛ ما مردمی پلشت و پلید و پوسیده‌‎ایم؛ ما مردمی عامی و امی و بی‌مایه‌ایم؛ ما هستیم که رعایت هم نمی‌کنیم و خلاصه آنکه ما لایق چشیدن چنین سرگذشت تلخی هستیم.

چنانچه ما در تمامی انتخاب‌هایمان مختار بودیم و چنین حالی را از احوال روزگاران برای خودمان دست‌چین می‌کردیم حق با آن‌ حضرات منورالفکر بود. اما برای آنکه ما تا به امروز، محکی پاک و بی‌شائبه را نیازموده‌ایم این اظهار نظر را می‌بایست افترایی شمرد که از سوی عده‌ای چاپچی شایعه‌سازی شده است.

گروهی دیگر از روشنفکران سر می‌تکانند و می‌گویند: «ما همواره همین‌گونه بوده‌ایم و همین‌گونه خواهیم ماند.»

می‌بایست از اینان سؤال کرد ما چه وقت این‌گونه بوده‌ایم؟ ما از چه وقت بدون آنکه پای نبردی در میان باشد این‌گونه بی‌نوا شده‌ایم؟ از کدام شبیخون داخلی تمام دارایی‌مان به تاراج رفت؟ نفرین کدام فاجعه ریشه‌‌های مبانی‌مان را خشکاند و سستی و بی‌قاعدگی فلاکت دائمی‌مان شد؟

می‌پذیریم که همیشه در میان ما مردم گروهی هستند که به تبه‌کاری متمایل‌اند، اگر غیر از این بود برپایی پاسبانی و کلانتری در تمام بلاد دنیا معنایی عقلایی پیدا نمی‌کرد. عدلیه و ضابطه از آن سبب روی کار آمده‌اند که دستان متعدیان را کوتاه کنند. ولی چنانچه آن گروه خُرد به جای آنکه با قدرتِ قرار و مقررات، قاعده‌مند گردند، بی‌لگام‌تر شوند و گذرانِ زندگی مردم را لگدکوب خواسته‌ها و شهوات خود کنند آیا می‌توان چشم داشت که معیشت مردم در راهی بی‌راهزن گذر کند؟ آیا می‌توان مردمِ بی‌مأمن را ملامت کرد که چرا به این حال ناخوش افتاده‌اند؟

پس اگر زمامداران این سرزمین تمام ذخایر و ثروت‌های آن را در اختیار مردم قرار دهند، ولی از آنان دلجویی نکنند باز دستاوردی کارساز و سودمند برای‌شان نخواهد بود. برای بهبود و بالندگی یک سرزمین، اکسیر دیگری غیر از قوایِ عقل و قدرتِ دست‌و‌پنجه‌‌ی مردم آن سرزمین نیست. لیک باید این قوا را با شوراندنِ خودباوری و اشتیاق، به تلاش و عمل ناگزیر نمود. می‌بایست نهال امید و هدف در حیات مردم نشاند و آن‌ها را باورمند بارآورد که آن‌ها هم سهام‌داران سرزمینی نیک هستند، سرزمینی مینوسرشت و مورد پسند، سرزمینی وارسته و رستنی که هر خدمتی در راه اعتلای آن بکنند حاصلش در جیب خود و نسل‌شان خواهد رفت. می‌بایست این مردمی که اکنون آسیمه‌سر، کاهل و وازده‌اند، دل‌خسته شامی را به سحر می‌رسانند و به هر جانب که می‌دوند دورتر از مقصد خویش می‌گردند، دری به روی‌شان گشود تا بادی موافق به سوی‌ مشام‌شان جریان یابد، آفات و آلودگی‌ها از جان و روان‌شان سترده شود.

که این کار خود سهل ممتنع است، سهل است اگر زمامدار بتواند مهر و اعتماد مردم را به سوی خود بکشاند و اثبات کند که پادو و طبیب و رفیق آنان است. ممتنع است اگر کوچک‌ترین احتمال نارو و لاف و ریا در نیت تشکیلاتش از سوی مردم داده شود.

لذا باید متوجه بود که گره و گیر این سرزمین، مادی نیست. سرزمین ما سرزمینی پرثروت و سرمایه‌ است. گدا نیست که از هر سیه‌کاسه‌ی خوارمایه‌ی رذلی دریوزگی کند. آنچه به آن محتاج است، آنست که اهالی آن، با او غریبگی نکنند و او را محرم بدانند و برایش آغوش باز کنند.

هرچند گذرگاه‌هایی پردست‌انداز و سنگلاخ را تا کنون برای رفتن و رسیدن به منزل‌گاه سعادت پیموده‌ایم، لیک مع‌الأسف هنوز به منزل او نرسیده‌ایم. اما همسفران! چرا از این سنگستان خارج نمی‌شویم و به بزرگراه قدم نمی‌نهیم؟ کسی بگوید آیا به‌واقع ما سالک مسیر سعادتیم؟

 

به اشتراک‌گذاری یادداشت
پیشنهاد مطالعه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *