نثر نو | کسی صادق هدایت نشد

در تیرماه ۱۳۲۵ اولین گردهمایی نویسندگان و شاعران ایران در خانه‌ی فرهنگ برگزار شد. بهار، دهخدا، هدایت، چوبک، جلال، نیما و هفتاد و سه نفر دیگر از اصحاب قلم در آن همایش حضور داشتند. مهم‌ترین خبر همایش، رسمیت یافتن شعر و نثر نو در ادبیات ایران بود.

البته در آن زمان، هنوز، شناسه‌ی دقیقی برای نوگرایی وجود نداشت؛ همین‌که نوشته‌ای با ادبیات گذشته فرق می‌داشت، آن را نو به حساب می‌آوردند. نثر صادق هدایت را نمونه‌ی نثر نو و شعر نیما را نمونه‌ی شعر نو می‌شناختند.

نیما و هدایت، هر دو نوخواه بودند و کهنه‌ستیز و تا حدودی هم دغدغه‌ی آب‌و‌نان مردم داشتند. به سبب همین ویژگی‌ها، مورد پسند خوانندگان جوان بودند. با این حال، نومیدی و منفی‌بافی هدایت و غموض و پیچیدگی نیما با روحیات جوانان آن‌چنان جور در نمی‌آمد.

هدایت با آن‌که فردی دهن‌بین و ساده‌لوح نبود، برای مدتی دل‌باخته‌ی یکی از احزاب سیاسی شد؛ ولی چون در باطن از سطحی‌نگری و جمود خوشش نمی‌آمد، در مقدمه‌ی یکی از کتاب‌هایش بلند اعتراف کرد که به وعده‌های پوشالی آن حزب دل‌خوش نیست.

شگفت آن‌که در این مدت که جو سیاسی‌_اجتماعی ایران کمی آرام‌تر از دوره‌‌های دیگر است، تنها دو اثر از صادق منتشر می‌شود، یکی «حاجی آقا» و دیگری «فردا». گویا برداشت‌های ناپخته از آزادی، او را وادار به سکوت کرده بود. هدایت با دیگران مراوده داشت، می‌دید، می‌پلکید ولی عمیقاً حس می‌کرد که هیچ یک از حرکت‌ها در جامعه‌ی ایرانی، راه به جایی نمی‌برد و آینده‌ی روشنی ندارد.

نیما ولی جمع‌گریز بود و از خلوتگاه‌ش خارج نمی‌شد. تنها می‌سرود و تنها، می‌سرود. شاید به خاطر همین عزلت‌نشینی‌ها بود که سبک شعری‌اش هم خیلی به چشم دیگر شاعران آن دوره در نیامد.

در همین سال‌ها، دو کس دیگر کارشان حسابی سر‌و‌صدا کرد و در میان مردم، هوادارانی پیدا کرد، یکی صادق چوبک بود و دیگری بزرگ علوی.

علوی، به شدت سیاسی بود و با نوشتن تعدادی داستان کوتاه و داستانی بلند به نام «چشم‌هایش»، داستان‌نویس تاپ دسته‌ی چپ‌ها به حساب می‌آمد. گرچه او نیز مانند هدایت در نهایت دست از حمایت احزاب سیاسی بر داشت و به تحقیق ادبی روی آورد.

چوبک، مثل بسیاری از داستان‌نویسان آن دهه، متأثر از هدایت بود؛ کلمات عامیانه به‌ کار می‌برد، سخنان تند و تیز می‌گفت و شخصیت‌ اصلی داستان‌هایش را روسپی‌ها و لوطی‌ها بازی می‌کردند.

ولی نه چوبک توانست که جا پای هدایت بگذارد و نه کس دیگر؛ دانش و مهارتی که هدایت در نویسندگی داشت در هیچ یک از آن‌ها دیده نشد. سررشته‌ی کار دست‌شان نیامده بود و نتوانست کارشان چون کارهای هدایت گل کند.

 

به اشتراک‌گذاری یادداشت
پیشنهاد مطالعه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *