بسیاری از مردم، به شگون داشتن/نداشتن بعضی چیزیها، باوری عمیق دارند. تلاش میکنند با هزار توجیه و تأویل، خوشی یا ناخوشی بقیهی روزشان را به آن گره بزنند.
بهمَثَل میگویند:
- اگر مشتری اولمان، بهواقع مشتری بود و پر خرید و خوب خرید و نقد خرید و کرم نکشت؛ آن روز، روزِ گشوده شدن برکات آسمان و زمین به روی ماست. ولی اگر کم خرید و بد خرید و نسیه برد، خدا به دادمان برسد که آن روز، روزِ کسادی دخلمان است.
- اگر کفِ دست راستمان بخارد، آن روز، پول خوبی گیرمان میآید؛ ولی اگر کفِ دست چپمان بخارد، آن روز، خرجمان از دخلمان پنج بر هیچ در همان نیمهی نخست پیش خواهد افتاد.
- اگر یکی از لنگهکفشهامان روی لنگهی دیگرش بیفتد؛ اهل خانه باید آماده باشند که مهمانِ ناخواندهای در راه است.
- اگر چهارشنبهشبها مهمان به خانه راه دهیم، برایمان شگون ندارد؛ حتى اگر آن مهمان، بچهمان باشد.
- اگر آدمها را بشماریم، کچل میشویم!
- اگر گوش چپمان وِزوِز کند، یعنی کسی در جایی مشغول بدگویی از ماست.
- اگر ظرفی از دستمان افتاد و بشکست، نشان این است که قضاقدری بوده و بلایی ازمان دور شده است.
- اگر در شب دهانهی قیچی را بازبگذاریم، سبب بازکردن دهان دشمنانمان در روز بعد شدهایم.
- اگر روز جمعه، رخت بشوییم، پوشیدن آن رختولباس دیگر برایمان شگون ندارد.
- اگر لای چارچوب در بنشینیم، صدجور ناخوشی و مرض میگیریم.
- اگر چهارشنبهها به گرمابه برویم، باید منتظر آزارواذیت اجنهها باشیم.
- اگر سگ در شب زوزه بکشد فردا یکی از اهالی خانه خواهد مرد.
- اگر گربهای سیاه ببینیم، باید منتظر عواقب شومیاش هم باشیم.
- اگر جغدی بر بام خانهای نشست، این نشان از ویرانی آن خانه به همین زودیهاست.
- اگر آتشی در مراسم چهارشنبهسوری روشن کردیم باید خطاب به آن کنیم و بگوییم: سرخی تو، از من؛ زردی من، از تو!
- اگر کسی غذایی خوشعطروبو پخت، باید کمی از آن را به زن حامله بدهد وگرنه چشم بچهاش زاغ میشود.
- اگر کسی هنگام تحویل سال، کنار سفرهی هفتسین نباشد، از وطنش آواره میشود.
- اگر سوزن، سنجاق یا چاقویی به همراه داشته باشیم، هیچگاه جنزده نمیشویم.
- اگر جلوی حضور زنهای بیوه را در مجلس عقد دختران باکره نگیریم، حضورشان مایهی بدبختی دختران میشود.
- اگر میخواهیم تصادف نکنیم، باید نعل اسبی به عقب ماشین ببندیم.
- اگر خانه یا ماشین نو خریدیم، باید روی آن خون قربانی بپاشیم.
- اگر طلسممان کرده باشند، با فال قهوه یا نخود میتوانیم آن را بشکنیم.
- اگر میخواهیم روح کسی از مردگان را احضار کنیم، فقط کافی است فال قهوه بگیریم.
- اگر آخر سال آئینه بشکند، شگون ندارد.
- اگر شیر روی قبر بریزیم، فشار قبر از روی مردهمان کم میشود.
- اگر مسافرمان از سفر به سلامتی بازگشت، باید جلوی پایش تخممرغ بیندازیم.
- اگر میخواهیم کسی چشممان نزند، باید اسفند دود کنیم و آن را دور سرمان بگردانیم.
- اگر حاجتی داریم، باید به ضریح امامزادهای یا به درختهای قدیمی توی حیاطش نخی یا قفلی ببندیم؛ یا شمعی در آن مکان مقدس روشن کنیم.
- اگر مجردی دیگ آش نذری را بههمبزند، بخت بستهاش باز میشود.
- اگر شرکت برق زحمت کشید و برق رفته را باز به جریان انداخت و چراغ خانه را روشن ساخت، باید اهل خانه صلواتی بفرستند.
- اگر فلانی پا به اینجا بگذارد، بدقدم است؛ و اگر فلان کسک بیاید، خوشقدم.
- و … .
اینها تنها بخش کوچکی از باورهای کجوکولهی رایج میان ماست. حالا اسمش را هر چه میخواهید بگذارید: “شگون”، “افسانه” یا “خرافه” چندان مهم نیست.
اما این باورها از کجا آمدهاند؟ چگونه پایشان به زندگیمان باز شد؟ چطور پیشمان به این اندازه از مقبولیت رسیدهاند؟
دستهای از این باورها را افسانهسرایان، منجمان، پیشگویان، جادوگران و دعانویسان برای خام کردن مردم بیچاره و کسب منافع شخصی خودشان درست کردهاند.
دستهای را هم عدهای خوشمزه برای تفریح و دستانداختن دیگران ساختهاند.
گروهی از پیران خرفت هم برای مهارِ اولاد چموششان دستهای دیگر را ساختهاند.
و … .
ولی، دستهای را هم خودمان ساختهایم!
وقتی از چرایی خیلی از حوادث چون مرگ، تولد، قحطی، فقر و … بیخبریم و توانی هم برای یافتن علل اصلی آنها نداریم، به جای عقل، سراغ قلب میرویم، به جای رفتن زیر روشنای قوهی فکر، به سایههای قوهی خیالمان پناه میبریم.
وقتی، توانایی کنترل محیط جامعهمان را نداشتیم؛ وقتی، جامعه دستخوش اضطراب، درماندگی و نومیدی بود و هیچ راهی برای گریز و بهروزی نبود؛ آن وقت است که برای تسکین دردهایمان، سراغِ خرافات میرویم.
“هرگز نمیتوان میل به خرافات را از بین برد؛ چون بدون آنها، آدمی قادر به ادامهی حیات نیست” (دیوید هیوم).