خود | نیکوکاری یا گنده‌دماغی؟

هیچ عیبی ندارد که آدم به قوم‌و‌خویش خودش بیش از دیگران رسیدگی کند. برای خردسالان خود وقت بگذارد و ساعت‌ها چهاردست‌و‌پا با آن‌ها خربازی کند. سالمندان خود را بالای تخم چشمانش بنشاند و یک‌ریز قربان‌صدقه‌شان برود. اصلاً در این حرفی نیست که بایست هوای بستگان را داشت. ولی آیا، انسان، نسبت به مردم جامعه‌اش هم وظیفه‌ای دارد یا نه؟

اگر همین انسانِ خانواده‌دوست، در خیابان از کنار تنگ‌دستی بی‌سرپناه بی‌التفات عبور کرد یا کهن‌سالی بی‌نوا را در همسایگی خود دید و برایش کاری نکرد، به نظر شما می‌شود چنین انسان خودشیفته‌ای را نیکوکار خطاب کرد؟

بله. انسان ذاتاً به خودش یک اندازه علاقه و دل‌بستگی دارد. همیشه سعادت خود و خانواده‌اش را از خدا می‌خواهد. ولی هرزمان این دل‌‌بستگی به قدری زیاد شد که فرد، ناخوشی دیگر انسان‌ها را ندید یا بالاتر، خوشی خود و دورواطرافیانش را در ناخوشی دیگران دید، این دیگر در هیچ‌ فرهنگ و قاموسی نیکوکاری نیست. بلکه اصلاً بدی کردن چیزی غیر از این نیست.

هرگاه انسان تنها در اندیشۀ خود نبود و در سر، فکر دیگران را هم داشت و برای کامیابی‌شان دست‌وپایی زد و تقلایی کرد، از آن زمان است که می‌توان او را نیکوکار خطاب کرد.

اگرچه شاید همین کار نیکی که در حق دیگران می‌کند هم در حقیقت از روی یک‌طور تَفرعُن و گنده‌دماغی باشد. چون انسان در جایی هم که «خود»ش را در راه رساندن دیگران به رفاه نادیده می‌گیرد باز در پی کامیابی خودش است. می‌خواهد در دنیا یا آخرت به نان و نوایی برسد، سری در سرها در بیاورد، شهرتی کسب کند، آبرویی برای خود بخرد. خلاصه می‌خواهد از نعمتی این‌جهانی یا آن‌جهانی متنعم شود.

استاد سخن، شیخ اجل فرموده بود:
“تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز.”

به بیان دیگر، انسان‌ها کم‌وبیش دو دسته‌اند:
_ برخی افراد، خوشی را جز در توجه به خویش و پی‌گیری خواسته‌های خویش در جایی دیگر فراهم نمی‌بینند؛
_ و برخی دیگر در جایی دیگر هم از آن سراغ و نشانی دارند و می‌خواهند با اقداماتِ خیرخواهانه‌ای که در حق دیگران انجام می‌دهند از داشتن این گونه از خوشی‌ها هم بی‌بهره نمانند.

علی‌ای‌حالٍ، می‌بایست پایۀ نیکی را در پیوند میان انسان‌ها جست. اگر من در آنچه انجام می‌دهم تنها سعادت و آسودگی‌ خودم را دنبال بگیرم، بی‌آنکه مصلحت دیگران را به دیده داشته باشم، دیگر نیکوکار نیستم. نیکوکار کسی است که هنگام آگاه شدن از بی‌قراری دیگران، در خود قرار نمی‌گیرد و به هر دری می‌زند تا روز و روزگار را بر همه خوش گرداند.

به اشتراک‌گذاری یادداشت
پیشنهاد مطالعه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *