مهم‌ این است که همیشه آنارشیست باشی

با چاپ شدنِ چند داستانِ جلال آل احمد در مجله‌ی سخن، نامش بر سر زبان‌ها افتاد. جلال، داستان‌نویسی ناآرام بود که به پیروی از «لویی فردینان دتوش» فرانسوی، داستان‌های نیش‌دار می‌نوشت، جملاتش را بی‌فعل به امان خدا رها می‌کرد و همین کارهای به‌‌ظاهر ساده ولی نامتعارف، نوشته‌هایش را حسابی خواندنی کرده بود، به‌ویژه این چند بند از “غربزدگی” را:

“حالا که ما مملکتی نفت‌خیزیم، و فرنگی، در مقابل این نفت، از شیر مرغ تا جان آدمی‌زاد را در طَبَق اخلاص می‌دهد چرا ما خودمان را به دردسر بیفکنیم؟ به دردسر احداث کارخانه و صنعت سنگین و گرفتاری‌هایش که عبارت باشد از متخصص پروردن، تحمل قراضه درآمدن مصنوعات در اول کار، کلنجار رفتن با دعوای کارگر و کارفرما و بیمه و تقاعد و …. 

در ولایات این سوی عالم، رسم بر این شده است که از هر صنف و دسته‌ای، لومپن‌ها بروی کارند. یعنی وازده‌ها و بی‌کاره‌ها بی‌اراده‌ها. بی‌اعتبارترین بازرگانان گردانندگان بازار و اتاق تجارتند. بی‌کاره‌ترین فرهنگیان مدیران فرهنگند. ورشکسته‌ترین صراف‌ها بانکدارند. بی‌بخارترین افراد نمایندگان مجلس‌اند. راه‌نیافته‌ترین کسان رهبران قومند.

گفتم شما خود هر که را استثناست کنار بگذارید. حکم کلی در این دیار، بر پروبال دادنِ به بی‌ریشه‌هاست. به بی‌شخصیت‌ها. اگر نگویم به رذل‌ها و رذالت‌ها. آن‌که حق دارد و حق می‌گوید و درست می‌بیند و راست می‌رود در این دستگاه جا نمی‌گیرد. به حکم تبعیت از غرب، کسی که باید در این جا به رهبری قوم برسد که سهل‌العنان است که اصیل نیست، اصولی نیست، ریشه ندارد، پا در زمین این و آب و خاک ندارد.

به همین مناسبت است که رهبر غرب‌زده‌ی ما بر سر موج می‌رود و زیر پایش سفت نیست و به همین علت، وضعش هیچ روشن نیست. در مقابل هیچ مسئله‌ای و هیچ مشکلی نمی‌تواند موضع بگیرد. گیج است هر دم در جایی است. از خود اراده ندارد. مطیع همان موج حادثه است. با هیچ‌چیز در نمی‌افتد. از بغل بزرگ‌ترین صخره‌ها با تملق و نرمی می‌گذرد.

به همین مناسبت هیچ بحرانی و حادثه‌ای خطری به حال او ندارد. این دولت رفت دولت بعدی. در این کمیسیون نشد در آن سمینار. در این روزنامه نشد در آن تلویزیون. در این اداره نشد در آن وزارتخانه. کار سفارت نگرفت وزارت … .

آدمِ غرب‌زده، هرهری مذهب است به هیچ‌چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ‌چیز هم بی‌اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است و نان‌به‌نرخ‌روز‌خور است همه‌چیز برایش علی‌السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بودونبودِ پل هیچ است.” (غربزدگی، جلال آل احمد)

 

بله، جلال چندان مهارتی در قصه‌پردازی نداشت ولی همان زبانِ تندوتیز، همان گوشه‌ و‌ کنایه‌هایی که لابه‌لای داستان‌هایش در انتقاد از مسائل سیاسی، فرهنگی و مذهبی جامعه‌ی ایران به کار می‌برد برای تور کردن مخاطبِ تازه‌خوان کافی بود.

اگرچه کتاب‌خوان حرفه‌ای، سراغ داستان‌نویس حرفه‌ای می‌رفت، سراغ رمان نمکین و منسجم و سرگرم‌کننده می‌رفت، سراغ درامی پرنقش و گره می‌رفت که دستِ‌کم برای ساعت‌ها او را خیره‌ی خواندن خود کند. چیزهایی که نه در «غربزدگی» موجود بود و نه در «نفرین زمین» و نه در «مدیر مدرسه» و نه در «نون والقلم».

جلال، علاوه بر داستان‌نویسی، دستی در مقاله‌نویسی داشت. ولی در یادداشت‌های پژوهشی‌اش هم همه‌چیز و همه‌کس را به چشم حقارت می‌نگریست. شم و شعور خوانندگان مقالات علمی را به اندازه‌ای نمی‌دید که بازیافت‌های نادرست‌ناراست را از استدلال‌های درست‌راست تشخیص دهند؛ تا می‌توانست بی‌دلیل و پشتوانه بر همگان می‌تاخت.

جلال، روشن‌فکری بود که در همه‌عمر، با قلمش، نظم را در بی‌نظمی می‌جست، در شورش، در انقلاب، در به‌ هم زدن، در اعتراض و جنجال. آن قلم‌ قانون‌شکن و آشوبگری که جوانان بسیاری را به سبک‌سری وا می‌داشت، سربه‌هوایشان می‌کرد؛ به آنان خط می‌داد که نیازی به دیسیپلین و ثبات نیست، بلکه ضد این‌طور چیزها، پسندیده‌‌تر و خواستنی‌تر است؛ می‌توانی دوره‌ای مذهبی باشی، دوره‌ای مارکسیست، دوره‌ای توده‌ای، دوره‌ای سوسیالیست، دوره‌ای ملی‌گرا و …، مهم این است که همیشه آنارشیست باشی.

البته ممکن است ادبیات داستانی و غیرداستانی ایران که بدهکار جلال است، کمی به او حق بدهد و بگوید که نه نیش‌دار شدن داستان‌هایش دست خودش بود و نه آبکی شدن استدلال‌هایش در مقالات؛ چرا؟ چون کسی که دست به قلم می‌برد، دو چیز در او هست که در منتقد نانویسنده نیست یا اگر هم هست بسیار کم‌رنگ است:

یک. “دغدغه و درد”؛

دو. “کام گرفتن از کلمات حین نوشتن”.

اولی، زبانِ نویسنده را تلخ و غمبار می‌کند؛ و دومی، چونان کیفورش می‌کند که از یادش می‌برد که در مقاله‌ی علمی جای ادبیات‌ورزی نیست و باید به‌جایش دلایل سفت‌و‌سخت آورد، غافلش می‌کند از این‌که شاید بعداً اشکال‌تراشی هم‌سطح یا بزرگ‌تر از او پیدا شود و نوشته‌اش را بخواند و دنبالِ چرایی همه‌ی حرف‌هایش باشد.

به اشتراک‌گذاری یادداشت
پیشنهاد مطالعه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *