برای نوشتن یک مقالۀ کوتاه کافی است دربارۀ سوژۀ انتخابی خود پنج بند بنویسید. در بند نخست، ادعای اصلیتان را مطرح کنید. بعد، دستکم در دو سه بند، از آن حمایت کنید. سپس، در بند پایانی به جمعبندی و نتیجهگیری بپردازید.
نترسید! مقالهنویسی چیزی شبیه میهمانی دادن است. در بند نخست، به پیشواز مخاطبتان بروید و سر حرف را با او باز کنید؛ کاری کنید تا او با قلمتان انس بگیرد و از خواندن ادامۀ مقالهتان فراری نشود. در بندهای میانی، با متنی لذیذ و پرسود از مخاطبتان پذیرایی کنید. سرانجام، در بند پایانی، او را با خاطرهای خوش از خواندن مقالهتان بدرقه کنید.
برای خواندنی و ماندنیشدن مقاله بایست سوژهای انتخاب کنید که خارج از قلمرو دانشی و تخصصیتان نباشد. هر چه به سوژه نزدیکتر باشید، بیشتر در آن کار کرده باشید و از خود آن و حواشی دوروبرش اطلاعاتی تازهتر داشته باشید، بهقطع، میتوانید مقالۀ جالب و جذابتری دربارۀ آن بنویسید. شما نمیتوانید تنها با خواندن یکی دو کتاب دربارۀ آن از خود توقع تألیف مقالۀ گیرایی داشته باشید. «احاطه و اشراف کامل بر سوژه» نخستین شرطی است که در مقالهنویسی حرفهای بایست آن را رعایت کنید.
تصور کنید گلپروری هستید که بایست بر پایۀ زمین، منطقۀ آبوهوایی و خریداران گل، بذری بنشانید و بعد، ماهها، به پای آن بنشینید و بوتهای از دل خاک برویانید و از آن بوته غنچهای به باغ بیاورید و روزها، غنچهپروری کنید تا در بهاری، خوشرنگوبوترین گلها را بچینید و به دست خریدارانش بسپارید. آری، مقالهنویسی به مانند گلپروری است؛ تا زمانی که بر پایۀ دارایی علمی، مقتضیات و مخاطبتان سوژهای مناسب انتخاب نکنید، وقتی معتنابه برای تتبع در آن صرف نکنید، روزها از آن ننویسید و بند روی بند نگذارید و بندپروری نکنید نمیتوانید مقالهای خوب از آب در بیاورید و به خوانندگان پیگیر کارتان هدیه کنید.
پس شرطی دیگر در مقالهنویسی حرفهای «آشنایی با شیوۀ صحیح نگارش بندها است.» بندپروری اصولی به اندازۀ انتخاب سوژه مناسب، بلکه بیش از آن، در موفقیت مقالۀ شما مؤثر است. نبایست هر سه نوع بند را به یک شیوه بنویسید. شیوۀ نگارش بند آغازین، بندهای میانی و بند پایانی با هم متفاوت است و نوشتن هر یک از آنها قواعد و قوانین مختص به خودش را دارد.
۱ _ شیوۀ نگارش بند آغازین یا بند مدعا
بند آغازین مقاله، گرچه کوتاهترین بند مقاله است ولی در عین حال، در خوانده شدن مقالۀ شما بسیار مؤثر است. بایست این بند را بهگونهای گیرا و زیبا بنویسید که خواننده را پای مقالهتان میخکوب کند و فکر انجام هر کاری دیگر، جز تا به آخر خواندن مقاله، را از سرش بیرون کند. چنانچه در این بند، همۀ هنر نویسندگیتان را رو نکنید بعید است خوانندۀ کمحوصلۀ این روزها، هوس کند به بندهای میانی و پایانی مقالهتان سری بزند، ولو اینکه شما در آنجا شاهکاری خلق کرده باشید.
علیالقاعده بایست در بند آغازین مقاله ادعای اصلیتان را مطرح کنید، اما چگونگی طرح ادعای اصلی، چنانکه بزرگان گفتهاند، قاعدهای مطلق و فراگیر ندارد؛ باید برای طرح ادعا در هر مقالهای بهطورجداگانه بیندیشید و طرحی تازه داشته باشید. ولی بهطورکلی، پیشنهاد میکنم ابتدا یکی از قالبهای زیر را برای نگارش بند آغازین مقالهتان آزمایش کنید. دقت داشته باشید که در همۀ این قالبها بایستی محتوایی مرتبط با سوژه و مدعایتان بریزید وگرنه با نوشتن مقدمهای بیربط و پرت هیچ خوانندهای به خواندن ادامۀ کارتان مایل نمیشود.
۱_ یک یا چند بیت شعر بیاورید تا با شرح و توضیح آن، زمینه را برای طرح ادعای خود آماده کنید.
۲_ داستان بگویید. بهتر است این داستانی که در ابتدای مقاله روایت میکنید از تجربیات شخصی خودتان باشد و ویژگیهای یک داستانک دلچسب، چون حواشی کم و غافلگیری در پایان، را داشته باشد.
۳_ جملهای از بزرگان نقل کنید و در رد یا تأیید آن چیزی بگویید. بیشک، اظهارنظر دربارۀ جملات بزرگان طعمۀ خوبی برای به دام انداختن مردم گریزپایازخواندن است.
۴_ سوژهتان را برای مخاطب توصیف کنید. حتماً در این راه از دریای تشبیه، استعاره و تمثیل ادب فارسی یاری بگیرید.
۵_ بپرسید. طرح یک پرسش در آغاز مقاله، گاه بیش از هر چیزی دیگر، برانگیزانندۀ ذهن مخاطب است و ذهن او را دستکم تا پایان مقاله درگیر خود میکند.
۶_ خبری بزرگ و دستاول به خواننده بدهید، خبری که بر خلاف انتظار خواننده باشد. چنین خبری گنده و چالشبرانگیز به احتمال زیاد، کار خودش را خواهد کرد و او را به خواندن ادامۀ مقالهتان مایل میکند.
۷_ البته، شدنی است که هیچ یک از قالبهای بالا، مناسب شروع مقالۀ شما نباشد. پیشنهاد آخرم این است که مقالهتان را با چند جملۀ معمولی، بیهیچ آرایۀ ادبی و شگفتانهای آغاز کنید. چراکه سادگی همیشه جذابیت خودش را دارد، بهویژه اگر با پرمایگی همراه باشد.
۲_ شیوۀ نگارش بندهای میانی یا بندهای حمایتکننده
برای هر بند میانی یا حمایتکننده بایست یک مقاله بنویسید؛ البته، نه مقالۀ بلند یا کوتاه بلکه یک مقالۀ بسیار کوتاه بنویسید. مقالۀ بسیار کوتاهی که به جای بند مدعا و بندهای حمایت کننده و بند پایاندهنده از جملۀ مدعا، جملات حمایت کننده و یک جملۀ پایان دهنده ساخته شده باشد؛ جملاتی که همان ویژگیهای بندهای یک مقاله را دارند. در یک جمله، مدعایتان را مطرح کنید؛ دستکم در دو سه جمله، به حمایت و هواداری از مدعایتان بپردازید و در جملۀ پایانی، کلامتان را به پایان برسانید.
در ادامه، با شیوۀ نگارش هر یک از این سه نوع جمله بیشتر آشنا میشویم.
۲_۱_ شیوۀ نگارش جملۀ مدعا
_ جملۀ مدعا را به صورت خبری بیاورید. در بخش نهاد آن، سوژۀ خود را قرار دهید و در بخش گزارۀ آن، ادعایی چالشبرانگیز طرح کنید، چیزی به سوژه نسبت دهید که ذهن خواننده را درگیر خود کند و به راحتی آن را قبول یا انکار نکند.
_ تا جایی که میتوانید در جملۀ مدعا به جای استفاده از افعال عموم یا حالتی، که آنها را افعال اسنادی و افعال ربطی نیز مینامند، از افعال کنشی یا حرکتی استفاده کنید. افعال حرکتی یک حرکت، فرایند و فعالیت خارجی را توصیف میکنند. مانند: تلاش کردن، به کار بردن، رقصیدن و آموختن. ولی افعال حالتی، حالت و وضعیت درونی، ایستا و بیتغییر را توصیف میکنند؛ مانند افعالی که بیانگر حس، نظر، عاطفه، ملکیت، وصف و کیفیتاند.
_ اوصاف و قیودی که در جملۀ مدعا به کار میبرید به شکل جزئی و خاص باشند. الفاظی کلی و عام، مانند: “بالا/پایین، کم/زیاد، سخت/راحت، پرارزش/کمارزش و …” نشاندهندۀ آن اندازهای از وصف و قید نیستند که شما در ذهن و فکرتان آن را برای موصوف در نظر گرفتهاید.
_ همچنین، در جملۀ مدعا به جای به کاربستن اسمهای معنا، که وجود مستقل خارجی ندارند، از اسمهای ذات استفاده کنید؛ چراکه اسمهایی که جسم و جثه دارند برای مخاطب حسشدنی و لمسشدنیاند.
_ استفاده از واژگان تازه و نو در جملۀ مدعا، واژگانی که کمتر به چشم و گوش خواننده خورده است، میتواند خواندن ادامۀ متن را برایش لذتبخشتر کند.
_ نکتۀ پایانی اینکه، جملۀ مدعا را ولنگوواز ننویسید. قلمروی کوچکی به آن اختصاص دهید. سوژۀ آن را بهطور دقیق برای خواننده معین کنید. از قیدهای مکانی و زمانی مشخص استفاده کنید. مطمئن باشید با تنگ گرفتن بر جملۀ مدعا میتوانید بند شسترفتهتری بنویسید و در آن، آسمانوریسمان به هم نبافید.
۲_۲_ شیوۀ نگارش جملات حمایتکننده
بایست دستکم در دو سه جمله از جملۀ مدعایتان دفاع کنید و به آن را پروبال دهید. برای ساخت چنین جملاتی حمایتکننده شیوههای گوناگونی پیش روی شماست. توصیف، تشریح، نمونهآوری، بررسی روابط عِلّی و معلولی، تعریف، بیان شباهتها، بیان تفاوتها، تمثیل و ترکیب کردن چند یک از این شیوهها با یکدیگر ازجمله مهمترین آن شیوهها است. در ادامه به توضیح هر یک از آنها میپردازم.
الف و ب_ توصیف و تشریح
همۀ حواستان را به کار بگیرید. هر چیزی که قصد توصیف آن را دارید از نزدیک ببینید، بشنوید، بچشید، ببویید و لمس کنید. بیشک، در این صورت است که میتوانید با جملهای آن موصوف را به درستی در ذهن مخاطبتان حاضر کنید.
توصیف را بایست کاراترین شیوه برای بسط و توسعۀ مدعا دانست. چراکه شاهکلیدی برای بسط انواع محتوا است. هم در نگارش داستانی بسیار به کار نویسنده میآید و هم در نگارش غیرداستانی برایش راهگشا است.
اما داستاننویس در جملات حمایتکننده چه چیز را باید توصیف کند؟ ناداستاننویس در این جملات چه چیز را باید تشریح کند؟ این دو بایست این کار چگونه انجام دهند؟ نویسنده در جملات حمایتکنندۀ توصیفی، که در متون غیرداستانی با نام “تشریح” از آن یاد میشود، از ظاهر موصوف، از ساختار آن، از فضای دوروبر آن، از کار و عمل آن، از کارکرد و بازده آن و از چرخه و فرایند آن با مخاطب سخن میگوید.
مثلاً، شما در جملات حمایتکنندۀ توصیفی میتوانید:
_ به مخاطبتان توضیح دهید که موصوف از کدام دسته و گروه و طبقه از چیزها است. چه شکل و چه اندازه و چه رنگی دارد. از چه موادی ساخته شده است. از تار و پودش به مخاطب بگویید. از تراکم و قوام، از ضخامت، از نرمی و سفتی، از ریز و درشتیاش به او بگویید.
_ برای مخاطب بیان کنید آن موصوف از چه بخشها و قسمتهایی تشکیل شده است. چه اجزایی دارد. از چه قطعات و تکه و خردههایی سرهم شده است. زیردستهها و زیرشاخههایش کدامند.
_ از جا و مکان موصوف بگویید. در کجاست. در کدام کشور و شهر و روستا. در چه جهت و نقطه و زاویهای واقع شده. به چه چیز نزدیک و از چه چیز دور افتاده. روبرویش چیست. در پشتسرش چه میگذرد. در چپ و راستش چه چیز جلب توجه میکند. از بالا و پایین، از همۀ فضای دوروبرش بگویید.
_ از وظیفه و کارویژۀ موصوف، اطلاعاتی رو کنید. چه کاری به دوش آن هست. چه فعل از او سر میزند و چه عملی انجام داد.
_ از بازده و عایدی موصوف، از ماحصل و محصولش خبر دهید. از نتایج مثبت و منفی آن بگویید. چه ثمرات و چه مضراتی دارد. چه آثار خوش و خوشایندی دارد و چه مشکلات و مصائبی به بار میآورد.
_ به تحلیل فرایندهای طبیعی و دستوری موصوف بپردازید. به مخاطب خود توضیح دهید که چه روندی اکنون در حال طی شدن است و یا چه چرخه و پروسهای در آینده طی میشود یا بایست پیموده شود. هر کدام را مرحله به مرحله، گام به گام، با ترتیبی خاص برای مخاطب بازگو کنید.
دو نکته:
نکتۀ نخست _ برای آنکه توصیفی دلنشینتر داشته باشید کافی است دست نیاز به سوی آرایههای ادبی دراز کنید. با استعاره، تشبیه، تشخیص، تصویرسازی (به معنای اعم، که شامل صداسازی، مزهسازی و رایحهسازی با واژهها نیز هست.) میتوانید توصیفی دلچسبتر از موصوف ارائه دهید. بهویژه اگر در به کار بستن آرایههای ادبی از تشبیهات و استعارات کهنه بپرهیزید و کمی خلاقیت ب خرج دهید و نوآور باشید.
نکتۀ دوم _ چنانچه هدفتان از توصیف صرفاً توصیف نیست و میخواهید پیامی را از دل آن به مخاطب برسانید، یعنی میخواهید به جای توصیف عینی خشک و خالی از توصیف ذهنی خلاق استفاده کنید، به چهار چیز التفات داشته باشید:
_ نخست آنکه اوصافی را برای توصیف انتخاب کنید که همگی همسو و هماهنگ با آن پیام باشند. مثلاً، اگر قرار است با ذکر اوصافی خساست موصوف خود را ثابت کنید نبایست صفتی را ذکر کنید که بیانگر خساست نیست یا بالعکس نشاندهندۀ دستودلبازی موصوف است.
_ دوم اینکه الفاظی را برای توصیف استخدام کنید که معنایی ملموس و مقید داشته باشند. هر چه وصف را برای مخاطب حسشدنیتر و محدودتر کنید تصویری واقعیتر از موصوف در ذهن مخاطب خواهید ساخت.
_ مورد سومی که بایست به هنگام توصیف به آن التفات داشته باشید این است که زاویۀ دیدی را که برای توصیف موصوف انتخاب میکنید بیدلیل آن را تغییر ندهید و تا به آخر توصیف به پای همان زاویه بمانید و با همان زاویه، موصوف مد نظر را برای مخاطب توصیف کنید.
_ آخرین مورد اینکه اوصاف را از هم گسیخته، بینظم و پخشوپلا به مخاطب ارائه ندهید. بلکه ابتدا آنها را گلچین کنید و سپس آنها را یکپارچه و ساختاریافته در کنار هم ردیف کنید. تلاش کنید به هنگام توصیف در یک خط زمانی و مکانی مشخص، به طور منظم و مرتب، رو به جلو یا به عقب حرکت کنید و بیدلیل از خط روایی داستان خارج نشوید.
ج_ نمونهآوری
علاوه بر توصیف و تشریح یکی دیگر از رایجترین راههای حمایت از جملۀ مدعا، نمونهآوری است. شما نه صرفاً برای گسترش و توسعۀ مدعایتان، بلکه به جای یک توصیف یا تشریح و یا حتی به جای ارائۀ دلیل و برهان نیز میتوانید از شیوۀ نمونهآوری استفاده و آن را جایگزین تمامی آن شیوهها کنید. چه بسا با آوردن نمونه میتوانید مدعایتان را شفافتر به مخاطب نشان دهید و او را آسانتر از شیوههای ذکرشده پذیرای مدعایتان کنید.
چنانچه میخواهید نمونههایتان اینگونه نافذ و اثرگذار باشند بایست نمونهای بیاورید که سه خصوصیت زیر را داشته باشد. نخست آنکه از زیستۀ و تجربیات خودتان یا شخصی معین باشد؛ دو اینکه نمونهتان تکراری و دستمالیشده نباشد؛ از همه مهمتر اینکه نمونهتان بهجا، مربوط و مناسب مدعایتان باشد.
د_ بررسی روابط عِلّی و معلولی
ادعایی که در جملۀ مدعا مطرح میکنید از دو حال خارج نیست: یا ادعایی اثباتشده است و یا ادعایی است که در درستی آن شک و تردید وجود دارد. در صورت نخست، از درستی جملۀ مدعا میتوانید نتایجی بگیرید و در جملات حمایتکننده آنها را در جهت بسط و گسترش جملۀ مدعایتان بیاورید. در صورت دوم نیز میتوانید در جملات حمایتکننده دلایلی بیاورید تا با کمک آن دلایل، درستی مدعایتان را نتیجه بگیرید. در علم منطق به شیوۀ نخست نتیجهگیری «استدلال قیاسی» و به شیوۀ دوم «استدلال استقرایی» میگویند.
هـ_ تعریف
ممکن است برخی کلماتی که در جملۀ مدعایتان به کار میبرید برای مخاطبتان معنایی ناآشنا داشته باشد و یا اینکه شما از آن کلمات، معنایی غیر از معنای رایجشان اراده کرده باشید، در این صورت بایست تعریفی برای آن کلمات ذکر کنید. میتوانید مترادفی برای هر یک از آن کلمات بیاورید؛ یا از فرهنگ لغت برای ارائه تعریف و توضیح کمک بگیرید؛ و یا با شیوههای دیگر (مانند: ارائۀ مثال، توصیف، روایت، تحلیل، تعلیل، تقسیمبندی، دستهبندی، مقابله، مقایسه و تمثیل) آن کلمات را تعریف کنید. میتوانید صراحتاً بگویید که در مقام تعریف آن کلمات هستید یا بهطور ناگفته و ضمنی این کار را انجام دهید. حتی گاهی نیز با بیان اینکه چه معنایی از آن کلمه قصد نکردهاید میتوانید معنای مرادتان را به مخاطب برسانید. همه چیز در انتخاب شیوۀ تعریف به هوش و ذکاوت شما بستگی دارد.
و_ مقایسه یا بیان شباهتها
مقایسه به دو دستۀ حقیقی و مجازی تقسیم میشود. در مقایسۀ حقیقی، دو چیز را که متعلق به یک طبقه یا گروه هستند با همدیگر مقایسه میکنید. و در مقایسۀ مجازی دو چیز را که شباهت کمتری به هم دارند و از طبقه یا گروهی متفاوت هستند با هم مقایسه میکنید؛ البته، لازم است ویژگی یا خصلتی مشترک بین آن دو چیز وجود داشته باشد چراکه دو چیز بتمامه متباین هیچ نقطۀ اشتراک و شباهتی با هم ندارند.
اگر در مقایسه کردن ادات تشبیه (مثل، مانند، نظیر و …) را بر سر مشبهٌبه بیاورید به آن مقایسه «تشبیه» میگویند و اگر آن ادات را بیان نکنید آن مقایسه را «استعاره» مینامند.
ز_ مقابله یا بیان تفاوتها
بر خلاف مقایسه که شما در آن به بیان مشابهات دو چیز میپردازید، در مقابله تفاوتهای میان دو چیز را نشان میدهید. در مقابله، همانند مقایسه، طرفین مقابله باید در یک طبقه قرار داشته باشند. همچنین باید بر اساس معیاری واحد مقابله را انجام دهید، مثلاً، بر اساس سن، مکان، زمان و … .
ح_ تمثیل
تمثیل مقایسۀ بین دو چیزی است که از دو گروه متفاوتاند. از این جهت، تمثیل جزو مقایسۀ مجازی به حساب میآید. اما تمثیل با یک مقایسۀ ساده از چند جهت متفاوت است: یک. در مقایسۀ معمولی دو موضوع اصلی دارید، ولی در تمثیل موضوع اصلی تنها یک چیز است و موضوع دوم را فقط برای تشریح جنبهای یا نکتهای در ارتباط با موضوع اصلی به کار میگیرید. دو. طرفین تمثیل از یک خانواده نیستند _ لذا تمثیل از نوع مقایسۀ مجازی به شمار میرود _ ولی در مقایسۀ معمولی، طرفین باید از یک گروه باشند تا امکان مقایسه ایجاد شود.
و_ ترکیب چند شیوه با همدیگر
همیشه سه وصف، سه دلیل، سه نمونه، سه تعریف و … برای یک سوژه پیدا نمیکنید. گاهی ناچارید برای بسط مدعایتان به سراغ ترکیب کردن بعضی از این شیوهها با همدیگر بروید. البته، قانونی معین برای ترکیب آنها وجود ندارد و بسته به نیاز و توانایی خود میتوانید هر یک از جملات حمایتکننده با یک شیوه و قالب بیاورید. مثلاً، در یک جمله دلیل بیاورید و در جمله یا جملات دیگر حمایتکننده توصیف کنید یا نمونه بیاورید.
روشهایی دیگری نیز برای شرح و بسط جملۀ مدعا وجود دارد که به صورت فهرستوار به آنها اشاره میکنیم: تقسیم کردن، طبقهبندی و دستهبندی، تحلیل فرایند، روایت و نقل داستان، بیان مشکلات و موانع و ارائۀ راه حل برای رفع و دفع آنها و … .
چند نکتۀ مهم برای استحکام بخشی جملات یک بند
_ سوژۀ تمامی جملات حمایتکننده بایست همان سوژه جملۀ مدعا باشد. یعنی یک بند تاب بیش از یک سوژه را ندارد و نبایست در یک بند دربارۀ بیش از یک سوژه سخن گفت.
_ افزون بر این، جملات حمایتکننده بایست متنی روان و یکدست نیز داشته باشند. به گونهای جملات حمایتکننده و دیگر جملات به هم مرتبط باشند که در پایان کار بندی مستحکم از مجموع آنها پدید آید. برای همین بهتر است:
_ جملات حمایتکننده را با یک معیار معین (مثلاً، بر اساس اهمیت، مکان، زمان و …) در کنار هم به ترتیب نزولی یا صعودی بچینید.
_ زوایه دیدتان نسبت به سوژه در جملات حمایتکننده (و بهطورکلی در یک بند) نبایست تغییر کند.
_ از حروف ربط یا عبارات انتقالی استفاده کنید. عبارات انتقالی انتقال از یک جملۀ میانی به جملۀ میانی دیگر را به سهولت امکانپذیر میسازند. بهطور کلی، این عبارات را میتوان با توجه به کارکردشان به دستههای مختلفی تقسیم کرد که به شکل زیر خلاصه شدهاند:
شمارش: یک، دو، سه …؛ اولا، ثانیا…؛ بعد، بعدازآن، درآخر … سرانجام …
مناسبات مکانی: بالا، پایین، زیر، آن طرف، نزدیک، دورتر، روی، خارج از، داخل …
مناسبات زمانی: ابتدا، بعد، بعدازآن، سپس، قبل از، در این حین، در طی، فردا، دیروز، یکسال پیش، بلافاصله، دوازدهم اردیبهشت، در سال ۸۸ …
افزودن: همچنین، بهعلاوه، علاوه بر آن، افزون بر آن …
مقایسه: به همان، به همن ترتیب، به همان نسبت، مشابه، مانند، در مقایسه با …
مقابله: اگرچه … اما، در حالی که، با وجود این، از سوی دیگر، علیرغم، در عوض …
تأکید: بهویژه، مهمتر از همه، در حقیقت، مهمتر اینکه …
مثال آوردن: مثلا، برای مثال، برای نمونه، برای مانند، همانند، از قبیل …
دلیل آوردن: زیرا، به علت، چون به دلیل …
خلاصه کردن: بنابراین، به عبارت دیگر، در خلاصه، در پایان، در کل … .
۲_۳_ شیوۀ نگارش جملۀ پایاندهنده
روشن است اگر جملات میانی مقالهتان کوتاه یا کم نکته باشد به جملۀ پایانی به معنی جمعبندی و بازگفتن “آنچه گذشت” نیازی ندارید. اما هیچ بندی نیست که به جملۀ پایانی به معنای جملهای پایاندهنده نیازمند نباشد ولو آنکه جملهای میانی این وظیفۀ آن را به دوش خود بکشد و در عین حمایتگری از جملۀ مدعا به نوعی پایاندهندۀ مطالب بند هم باشد.
۳ _ شیوۀ نگارش بند پایانی
خلاصه کردن مطالب مقاله و نتیجهگیری از آن، یگانه وظیفۀ شما در بند پایانی نیست؛ در بند پایانی، وظیفهای سنگینتر نیز به دوشتان هست، بایستی خواننده را با خاطری خوش و دلی آرام بدرقه کنید. قاعدتاً، ترتیب دادن چنین بدرقهای بهیادماندنی در پایان مقاله به مانند برپایی یک استقبال با شکوه در آغاز مقاله وقتگیر و قاعدهگریز است. لذا برای پایانبندی هر یک از مقالههایتان بایستی روزها فکر کنید تا بتوانید خاطرهانگیزترین نقشه و طرح را برای آن بریزید. موارد زیر نمونهای از همین قالبهای خاطرهانگیزند.
۱_ از مجموع نکات، نقدها و نوآوریهایی که در مقاله داشتهاید فهرستی تهیه کنید.
۲_ از ایدهایی که به سرعت و به سادگی عملی میشوند صحبت کنید.
۳_ از چشماندازها و افقهای دوردست بگویید.
۴_ آخرین جملۀ مقالهتان میتواند نخستین جملهای باشد که در آغاز مقالهتان آن را ذکر کردهاید.
علاوه بر اینها، میتوانید سراغ برخی از شیوههای نگارش بند آغازین هم بروید و آنها را برای پایانبندی مقالهتان محک بزنید. مثلاً، به شرح یک یا چند بیت شعر بپردازید؛ از بزرگان ذکر و یادی کنید یا سؤالی چالشی و تأملبرانگیز طرح کنید. خلاصه آنکه، کاری کنید که مقالهتان عاقبتبهخیر شود و با همان ظرافت و زیبایی که در آغاز داشت به اتمام برسد؛ نبایست بند پایانی در دلربایی چیزی کمتر از بندهای میانی و آغازین داشته باشد.