سابقاً بین زبان نوشتاری و زبان گفتاری ایرانیان فرق فراوانی وجود داشت و نوشتن _ خاصه نگارش ادبی _ همطراز گفتن نبود. ولی امروز زبان نوشتاری قد کشیده است و دیگر از آنهمه ناطرازی خبری نیست. عموم مردم به زبان روشن و شفاف حرف میزنند و با طرز روان و بیتکلف مینویسند.
نوشتن با گفتن تفاوت چندانی ندارد، هر دو گپ زدن است، گاه در پیش کسی حرفمان را میزنیم و گاهی از دور حرفمان را به گوش او میرسانیم. چنانچه فکر سنجیده داشته باشیم و حرفی که میخواهیم بزنیم با ترتیب معقول و بدون پیچ و تاب در قالب کلمات بریزیم، حرفمان را به شکل نوشته درآوردهایم که نه فقط شخص منظورمان بلکه هر شخص دیگری هم در هر محل و هر هنگامی که آن را بخواند از محتوای آن و مرادمان خبردار خواهد شد.
بله، چون در حرف زدن از نزدیک با مخاطب روبروایم و حالی کردن او راحتتر است ممکن است کلمات خیلی درست و بجا هم کنار هم چیده نشوند ولی نوشته چون ماندگار میشود و از سویی چون مخاطبش ناپیدا است، سزاوار آراستگی بیشتری است، والا برای نوشتن آیینی مجزا مقرر نکردهاند که با آداب حرف زدن تفاوت داشته باشد. فرقی که وجود دارد این است که بایستی در حرف زدن مراد گوینده جوری بیان شود که گنگ نباشد، واژهها در مفاهیم درست خود استعمال شوند، عناصر کلام در جای مختص خود بنشینند و الفاظ پیچیده و واژههای منسوخ، درک موضوع را سخت نکنند.
اکثر مردم قشنگ حرف میزنند ولی تمام آنها به طرز صحیح نمینویسند. بخشی از ایراد ناشی از این است که میپندارند گفتن یک چیز و نوشتن چیزی دیگر است، بخشی دیگر برای این است که اهل یادگیری و ممارست نیستند، و مهمتر از این دو، آنها از خود انتظار بیجا دارند؛ آنها توقع دارند از همان آغاز خوب بنویسند.
از سویی، هنگامی که بین خود حرفی از نوشتن و نویسندگی میزنند، خیال میکنند که یک نوشتۀ تاپ باید مشتی از این چیزها را داشته باشد: کلمات دیرهضم، جملات خشک، آرایههای کهن ادبی و … .
آنها در آغاز راه نوشتن، تصور میکنند که قواعد درست و زیبانویسی در این عصر و دوره با آنچه در سدههای سابق جاری بوده است اختلاف زیادی دارد. بعد از روزها تعویق و تأمل وقتسوز، چند برگه کاغذی مهیا میکنند و با دربوداغان کردن همۀ آنها در انتها میبینند سه چهار سطری به شیوۀ نصرالله منشی نوشتهاند، فکر میکنند خرابکاری کردهاند و زود از نوشتن خسته میشوند و دیگر هیچگاه دنبالۀ آن را نمیگیرند.
انصافاً در این خبط و خطا، جرم چندانی به گردن این دسته از افراد نیست. در جایی به آنها نیاموختهاند که چرا متون کلاسیک را میخوانیم، چرا بایست سراغ خواندن آثار ممتاز گذشته رفت، ما از جان گلستان و بوستان و کلیله و دمنه چه میخواهیم، از مثنوی مولوی چه باید بیاموزیم، از نوشتهها و ترجمههای بد چرا مینالیم و چرا بایست از آنها فاصله بگیریم، چه کتابی را باید خواند و چه کتابی را نه، اصلاً چرا باید خواند، چرا بایست نوشت و هزار نکتۀ باریکتر از موی دیگر.
کارآمدترین شیوه برای بهترسازی قلم، برداشتن دلهره از نوشتن است؛ و همینطور، سفارش به مطالعۀ آثار خوب؛ و در آخر، دادن انگیزه برای نوشتن و نوشتن و نوشتن است.