طرحی نو | چه خبر از سده‌ی ۲۰ و ۲۱؟

اگر بگویم سده‌ی ۲۰ پرروی‌دادترین سده‌‌ی تاریخ بشر بوده، از دیدِ من اشتباه نکرده‌ام.
جنگ بزرگ یا جنگ جهانی اول (از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸) با بیش از ده میلیون کشته؛
انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و برپایی اتحاد جماهیر شوروی؛
جنگ جهانی دوم (از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵) با چیزی نزدیک به هشتاد و پنج میلیون کشته؛
انقلاب ۱۹۵۲ مصر؛
انقلاب فرهنگی چین (۱۹۶۶) با بیست میلیون کشته؛
خاموشی انقلاب فرهنگی چین پس از یازده سال فعالیت در ۱۹۷۶؛
انقلاب ۱۹۷۹ ایران؛
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱؛
و هزاران رخ‌داد بزرگ دیگر، مانند: رهایی بسیاری از ملت‌های باج‌ده از چنگال استعمارگران اروپایی؛ رشد چشم‌گیر علم و دانش؛ توسعه‌ی روزافزون صنعت و فناوری؛ طراحی و اجرای شبکه‌ی جهانی اینترنت؛ پرتاب چندین ماهواره به فضا؛ پا گذاشتن انسان به کرات دیگر؛ بهره‌جویی بی‌رویه از طبیعت؛ آسیب‌ جدی به ‌محیط زیست؛ گسترش خشونت و تروریسم در جای‌جای دنیا از جمله شاه‌کارهای بشر در سده‌ی بیستم بود.

آدم‌هایی که در این سده زیسته‌اند، به‌راستی رخ‌دادهای بسیاری را از نزدیک تجربه کرده‌اند و باید اذعان کنند که حوادثی فوق‌العاده عجیب‌وغریب را تنها در یک سده پشت‌سر گذاشته‌اند. تمامی آن‌چیزهایی که در کتاب‌ها خبرش را داده بودند و هرشاعر و داستان‌سرایی دوست داشت ولو در عالم خیال، نوعی از آن را تجربه کند یا حتا می‌ترسید که آن را در مخیله‌اش هم بگذراند همه و همه در سده‌ی بیستم پیش چشمان آدم‌های این دوره به‌طور واقعی اتفاق افتاد.

با وجود این، شگفت آن‌که، آدمِ امروز که در سده‌ی بیست و یکم زندگی می‌کند همان آدمِ سده‌های گذشته است؛ هنوز نامهربان، سیری‌ناپذیر و از همه‌چیز و همه‌کس، به‌خصوص مرگ، گله‌مند. این‌که این آدمْ با این همه عجله و شتابی که دارد و هیچ‌چیز و هیچ کس جلودار پیشرفت و توسعه‌ی علمی‌اش نیست، آیا راهی برای ساختِ جهانِ مطلوب و ایده‌آل خود خواهد یافت یا نه؟ باید منتظر بود تا سده‌ی ۲۱ در انتها پاسخ آن را بدهد.

سده‌‌ی بیستم  همراهِ جهش علمی‌ای که با خود به ارمغان آورد، جنبش‌های عظیمِ مردمی‌ای را نیز در خود داشته است. این سده، نکته‌ای مهم را افشا کرد که این دو همیشه در کنار هم به جوشش در می‌آیند و به حرکت می‌افتند. در هیچ عهد و روزگاری برای به‌دست آوردنِ آزادی و هویتْ، به این میزان تلاش و کوشش نشده. و در مقابل، در هیچ دوره‌ای قلع‌وقمع آزادیْ، به این تندی و تیزی در دستور کار نبوده. در هیچ زمانی جنبش‌های آزادی‌خواه، درهای اسارت‌گاه‌ها و بازداشت‌گاه‌ها را تا این اندازه قفل و وا نکرده‌اند. نافرمانی و عصیان‌گری و زروزیوراندوزی از ویژگی‌های شاخص سده‌ی بیستم است. بی‌تردید، شمارِ مراکز آموزشی و پژوهش‌کده‌ها هم در این سده معتنابه بوده است، لیکن، مهم‌تر آن‌که، قبل از این سده، کسی ندیده بود که علم و ثروت، تا این اندازه با هم حشرونشر دارند.

در هیچ زمانه‌ای بانک‌ها و مؤسسات ممالک غربی این‌گونه مملو از اسکناس نبوده‌ و سرمایه‌های جهان سوم به این اندازه به تاراج نرفته بود. احزاب، تشکیلات گوناگون سیاسی و رواج یافتن انواع “ایسم‌”ها _ که هر یک فرقه‌ای را به سوی خود جذب می‌کنند _ هم‌ از مخترعات سده‌ی بیستم است. لیک، مع‌الوصف، آدم‌های این دوره نمی‌دانند به حزب کدام ایسم بپیوندند تا به سرمنزل مقصود برسند، حتا دموکراسی و مردم‌سالاری از نوع فرنگی که تا حدی جان‌دارتر از بقیه‌ی نام‌ها به نظر می‌رسید، می‌لنگید و نواقص بسیاری در فعالیت‌هایش وجود داشت. در آزادی‌ای که کشور‌های جهان اولی برای خود تعریف کرده بودند، به خصلت‌های طغیان‌گر آدمی، فرصت و فضای بیش‌تری برای سرکشی داده بودند و همین اوضاع جهان را آشفته کرد و هر روز احتمال وقوع یک جنگ جهانی دیگر داده می‌شد.

چون تجربه‌های پیشینِ بشری، هیچ یک، برآیند پایدار و نامیرایی را ارائه نداده، به نظر می‌رسد که جهانِ حاضر، خود باید به دنبال فکری تازه باشد و طرحی نو دراندازد. شرایط برای بازسازی و نوسازی دنیا بسیار مهیاست؛ بلکه با این اوضاع می‌توان آن را امری اجتناب‌ناپذیر دانست. ضعف‌ِ تمامی نظام‌های حکم‌رانی‌ موجود، فاصله‌ی بیش از پیش میان مردم و حکم‌رانان، تولید و نگه‌داری سلاح‌های کشتارجمعی، اختلاف فاحش میان طبقات مختلف جامعه، همه‌ی این‌ها و نظایر آن نشان می‌دهد که دیگر می‌بایست دنیا جز آن‌چه بوده است باشد.

تفاوت سده‌ی ۲۱ با سده‌های پیشین، آن خواهد بود که، دیوارهای اطمینانی که برخی کشورها به دور خود کشیده‌اند به‌زودی فرو خواهند ریخت یا به مینیمم کارایی می‌رسند، چون مسایل منطقه‌ای دیگر به راحتی می‌توانند تبدیل به معضل و گرفتاری همه‌گیر تبدیل شوند و یقه‌ی تمام کشورهای دنیا از شرق تا غرب را بگیرند. با شتاب گرفتن و سهولت یافتن مراودات و بده‌بستان‌های میان کشورها، دیگر جای تعجب نیست اگر کسی ادعا کند که تمامِ ممالک جهان با هم همسایه‌ی دیواربه‌دیواراند. این موج آوارگان و جنگ‌زدگانی که به سمت کشورهای توسعه‌یافته‌ راهی‌‌اند، شرایط همه‌ی جهان را بغرنج‌‌تر خواهد کرد. تدارک دیدنِ یک بمب ساعتی دیگر به‌گونه آسان شده که چند نفر تروریست می‌توانند در عرض چند ساعت اوضاعِ چندین کشور در یک منطقه‌ را به‌هم بریزند. پس بایست سراغ “نظم نوین جهانی” رفت، سیستمی که در سده‌ی ۲۱ باید بتواند به شکلی فراگیر، تمام کشورهای جهان را بر بنیانِ محکم‌تری استوار سازد. دیگر وقت آن رسیده که از ایسم‌ها و اسم‌ها گذر کرد و به ندای درون آدم این سده گوش داد.

آدم این سده دو رقیب در پیش رویش دارد: یکی خودش، و دیگری جهان خلقت. خودش را تنها برای مدت کمی می‌تواند مشغول یا غافل سازد زیراکه این کاسه‌ی صبر به زودی لب‌ریز خواهد شد. ولی جهان خلقت را نمی‌توان به هیچ‌گونه فریب داد و اگر انسانِ این سده، نسبت به بهره‌کشی از او، قدرناشناسی کند؛ دیر یا زود تنبیه‌ش خواهد کرد، آن هم تنبیهی فراموش ناشدنی.

اما درباره‌ی رقیب نخست انسان این سده، یعنی خویشتن، باید گفت که همه چیز در نسبت با خواسته‌های او غیرمطلق و غیرثابت است. زیست انسان، چه به تنهایی و چه در جامعه، هرگز نمی‌تواند از همه لحاظ مطلوب او باشد. ولی می‌تواند تاب‌آوردنی باشد. این‌که از ابتدای آفرینش تا کنون، آدمی کژدار و مریز، توانسته دوام بیاورد برای آن است که یک تعادل علیل و حداقلی‌ای در جهان او پابرجا بوده. پس هر جنبشی که این توازن را به‌هم بزند و با نهاد آدمی در تضاد و تنش‌ صددرصدی باشد اگر بخواهد به هرشکلی، با دیکتاتوری یا با شست‌وشوی مغزی، بر او سربار شود، حال هر عنوانی را هم که با خود به یدک بکشد، با عکس‌العملی تند از ناحیه‌ی انسان این سده مواجه خواهد شد.

بگذریم، برای رفع مشکل تراکم و انباشتگی جهانی که نزدیکی بسیاری از کشورها را به همراه داشته، باید تدبیری جهانی جست. چون در حال حاضر، جهان در یک مخمصه‌ و باتلاق فرهنگی‌ای گیر افتاده است. این بن‌بست، در برخی مناطق جهان، در اثر اصطکاک بین فرهنگ بومی آن منطقه با گونه‌ای از فرهنگ جهانی پدید آمده، همان فرهنگی که از راه اینترنت و شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی و دیگر رسانه‌ها به تمامی کشورها پمپاژ می‌شود. و در سده‌ی ۲۱ با گسترش شبکه‌های اجتماعی میدان این اصطکاک و درگیری، بسیار وسیع‌تر خواهد شد. لذا این پرسش اساسی و البته تا کنون بی‌جواب مطرح می‌شود که آدم‌ها در سده‌ی آتی چه فرهنگی خواهند داشت؟

اما این فرهنگ جهانی که شروع کننده‌ی این دعوا و درگیری است، حرف حسابش چیست؟ این فرهنگ، فرزند صنعت و  نوگرایی است که بادش بیش‌تر از ناحیه‌ی کشورهای غربی به سمت شرق می‌وزد و فعلا قصدی برای توقف ندارد. اگر فکر کنیم که این فرهنگ صنعتی بالاخره روزی کاسبی‌اش را تعطیل خواهد کرد و بازنشسته خواهد شد، فکری بسیار پوچ است. تا وقتی که میلیاردها انسان روی کره‌ی خاکی زندگی می‌کنند و نیاز به خورد و خوراک و خودرو و پوشاک و مسکن و غیره دارند، راهی برای بقای زندگی‌شان ندارند جز آن‌که آن را به صنعت گره بزنند. (الا این‌که یک معجزه‌ی بزرگ، تغییری اساسی در زندگی‌ بشر این سده به وجود بیاورد.) و صنعت هم وقتی دست و بال و دهانش را نبندی، فرهنگ خودش را دیکته می‌کند. تنها راه، محدود کردن و در تنگنا قرار دادن این ماشین نفهم است.

تا همین چند وقت پیش، خاطرجمعی آدم‌ها به اندیشه و تدابیر علمی‌شان، متزلزل نشده بود، و آن، بابت این بود که، انسان این سده، با تمام میل، خود را در آغوش علم افکنده بود. لیک این روزها که زیر لب، آهسته و خشمگین به آن‌ دشنام می‌دهد نشان دهنده‌ی این است که دیگر انسان امروز خیلی به آن‌ دل‌گرم نیست. آدم در هیچ دوره‌ای به اندازه‌ی این دوره  دل‌واپس آتیه‌ی خود نبوده است و حیات و بقا را این‌چنین پوچ نمی‌دیده.

علم که دست در دست صنعت داده بود مایحتاج روزانه‌ی آدم را فراهم می‌کرد، از شیر مرغ تا جان آدمی‌زاد؛ ولی وقتی فیوضاتِ صنعتْ زیاد شد و از آسمان و زمین سرریز، آرام آرام نتایج شوم‌ش را برملا کرد، سروصدای تراکتور و کمباین جلوی چرت و قیلوله‌ی پیرزن و پیرمرد روستایی را گرفت؛ پسران مشتی قنبر برای آن‌که طعم شوهری را بچشند اجناس ممنوع الورود را وارد کردند، البته کمی بعد خود وارد زندان شدند؛ زنان مشتی یدالله دیگر یا شکل و شمایل خودشان را چون آرتیست‌های سریال‌های بالیوودی و هالیوودی نمی‌دیدند یا ریخت و قیافه‌ی شوهرشان را؛ قبل از به اتمام رسیدن این سریال‌ها، هر چهار زن، سیه‌گلیم شدند و از مشت یدالله جدا.

فکر می‌کنم یافتن نمونه‌های دیگر برای شما کار آسانی باشد. مثلاً اکنون در دنیا، بیش از یک‌میلیارد انسان‌ در زیر خط فقر زندگی می‌کنند. تلف شدن در اثر گرسنگی در کشور افریقا و برخی کشورهای دیگر به هیچ‌ روی چیزی نامعمول و غیرعادی‌ای نیست. حقاً که این اتفاق در سابق هم بوده است بلکه زیادتر از آن هم بوده؛ لیکن در جهانی که همه از حال و روز هم مطلع‌اند، این بی‌خیالی می‌شود نشانِ یک سیستم ماشینی معیوب. در قدیم، یورش و خون‌ریزی به شکل گسترده‌ای بوده، آزار و اذیت اقشار ضعیف و تهی‌دست بسیار بوده، سیاه چاله و غل و زنجیر هم در هیچ سرزمینی نادر و معدود نبوده؛ ولی در این دوره که خبرها به‌سرعت و به صورت لحظه‌ای در جهان مخابره می‌شود، وقتی می‌بینیم در کشوری مانند فلسطین، بیش از هفتاد سال، جنگ نابرابر وجود دارد و اسرائیلی‌ها بی هیچ دلیل، زنان و کودکان را قتل عام می‌کنند و هر لحظه یک گور دسته‌جمعی پیدا می‌شود و در همان آن، خبرش به گوش جهانیان می‌رسد ولی آنان یخ و بی‌احساس فقط آن را در حین کارهای روزمره‌شان می‌شنوند این دلیل بر آن نیست که دنیا بسی خونین‌تر از قبل شده است لیکن دلیل بر این است که مردمی که در سراسر دنیا از خبر مطلع شده‌اند و عکس‌العملی از خود نشان نداده‌اند یا بی‌رحم و اهریمن‌صفت شده‌اند یا واقعا دیگر بهار معنویِ انسان و انسانیت به سر رسیده است. فرق آدم‌های امروز و گذشته، تنها در مطلع بودن و بی‌خبری است، وگرنه در عمل آن‌ دو با هم تفاوتی ندارند.

خوب، چنان‌چه چرخ‌گردون بخواهد با همین طرز و شیوه بگردد، حتا اگر اوضاع کمی وخیم‌تر بشود، یعنی جمعیت افزون‌تر، منابع انرژی کم‌تر و طمع آدمی بیش‌تر؛ سرانجامِ انسان و انسانیت چه خواهد شد؟ چگونه باید زخم‌هایی که صنعت بر پیکره‌‌ی آدمیت تراشیده، ترمیم کرد؟ با این دورنما و افقی که من می‌بینم، فکر می‌کنم هیچ چاره‌ای نیست، مگر این‌که سده‌ی ۲۱ سده‌ی علاج‌گری و درمان باشد. در سده بیستم دانش بشری شق‌القمر کرد و صنعت را توسعه داد و در سده‌ی بیست و یکم لازم است که فرهنگ آدمی هم ید بیضای خود را بیرون بیاورد و نواقص زندگی صنعتی را جبران کند.

البته فرهنگ انسانی هم یک چیز غیرعادی و استثنایی نیست؛ فرهنگ، زرق‌وبرق و زیور و زیب نیست؛ فرهنگ، داشتنِ دانش زندگی و شناختن زمانه است. می‌بایست آدم به مدد آن مدام به خودش حالی کند که: تو انسانی و نباید نصف عقل و شعورت را به کار بگیری و کرکره‌ی نصف دیگرش را همیشه پایین نگه داری.

بله؛ درک می‌کنم که این، کارِ بسیار دشواری است؛ چون آدم، علی القاعده دوست دارد که سوار بر اتل بخت و برکت باشد ولو آن ابوقراضه آن را به ته دره ببرد. پروسه‌ی کاری‌ انسان امروزی، اجازه‌ی اندیشیدن او را به فردا نمی‌دهد. ولی چاره نیست. باید به خودش گاهی هم که شده  نهیب بزند که، یالا فکری تازه‌ کن، سده‌ی ۲۱ سده‌ی خوردن و خوابیدن نیست، سده‌ی اراده‌هاست، سده‌ی دگردیسی و تغییر است.

البته سده‌ی قهر کردن با دانش هم نیست، دانش، خودش نشانی از نشانه‌های آدمیت است و چنان‌چه روزی دربند دانش نباشیم دیگر در آن روز آدم هم نخواهیم بود. لیکن از جانب دیگر، چنانچه بر طوق این اسب زیبای گریزپای (یعنی دانش)، افسار فرهنگی نیندازیم، با اسب سرکش درون (یعنی نفْس) می‌آمیزد و کره اسبی به نام جنگ و خون‌ریزی پس می‌اندازد که بسیار چموش‌تر از والدین محترمِ اسب خود است.

کوتاه سخن آن‌که، هیچ کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند سده‌ی بیست و یکم چگونه خواهد گذشت. ولی آن چیزی که حتمی و قطعی است این است که انسانِ این سده مثل انسان‌های سده‌های گذشته راه امن و بی‌خطری را نخواهد پیمود. البته این امید هست که آدمی با عقل و درایتی که دارد راه امن‌تری را بیابد و شتروار آسوده و موقر در مسیر سعادتِ خود و جامعه‌اش قدم بردارد، به شرط آن‌که بتواند پایِ از گلیم درازترِ نفْس‌ش را با عقلْ عِقال ببندد.

 

به اشتراک‌گذاری یادداشت
پیشنهاد مطالعه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *